رمان زندگی ناعادلانه پارت⁸
رمان زندگی ناعادلانه پارت⁸
بعد کانگ بوکسو از اتاقم رفت بیرون...من هم روی تخت دراز کشیدم و به ایندم فکر میکردم که خوابم برد...
عصر ویو ا.ت:
یکی از خواب بیدارم کرد تا چشامو باز کردم دیدم یه دختر که به نظر میاد خدمتکاره با یه لبخند صدام میکنه..
خدمتکار:خانم ا.ت لطفا با من بیاین و غذا بخورین
+ممنون الان میام
رفتم پایین غذامو خوردم تا خواستم برگردم اتاق یه مرده که به نظر میومد بادیگارده اومد تو اشپزخونه و گفت برم اتاق کار اقای کانگ
ویو جئون:
از مدرسه برگشتم رفتم اتاق کار پدرم مث همیشه سلام دادم ولی جوابمو نداد... میدونم پسر ناتنی هستم ولی خب این باعث نمیشه همیشه بامن اینطور رفتار کنه...
رفتم تکالیف هامو انجام دادم و بعد تا عصر خوابیدم که جیهون(بادیگار شخصی کانگ که از همه کاراش خبر داره) اومد بهم گفت برم اتاق کار پدرم میخواد منو با یه نفر اشنا کنه....
رفتم تو و دیدم که....
*پایان پارت⁸* <حمایت کنین نینیام>
بعد کانگ بوکسو از اتاقم رفت بیرون...من هم روی تخت دراز کشیدم و به ایندم فکر میکردم که خوابم برد...
عصر ویو ا.ت:
یکی از خواب بیدارم کرد تا چشامو باز کردم دیدم یه دختر که به نظر میاد خدمتکاره با یه لبخند صدام میکنه..
خدمتکار:خانم ا.ت لطفا با من بیاین و غذا بخورین
+ممنون الان میام
رفتم پایین غذامو خوردم تا خواستم برگردم اتاق یه مرده که به نظر میومد بادیگارده اومد تو اشپزخونه و گفت برم اتاق کار اقای کانگ
ویو جئون:
از مدرسه برگشتم رفتم اتاق کار پدرم مث همیشه سلام دادم ولی جوابمو نداد... میدونم پسر ناتنی هستم ولی خب این باعث نمیشه همیشه بامن اینطور رفتار کنه...
رفتم تکالیف هامو انجام دادم و بعد تا عصر خوابیدم که جیهون(بادیگار شخصی کانگ که از همه کاراش خبر داره) اومد بهم گفت برم اتاق کار پدرم میخواد منو با یه نفر اشنا کنه....
رفتم تو و دیدم که....
*پایان پارت⁸* <حمایت کنین نینیام>
۳.۳k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.