خون آشام منp6
ات:نخند
کوک:خیلی خب برو بخواب
ات:نمیتونم
کوک:خب بیا اینجا
ات:واقعا
کوک:اره
ویو ات :
رفتم روی تخت کنارش دراز کشیدم بعد چند دقیقه یک دست دور کمرم احساس کردم دیدیم کوکه میخواستم از بغلش بیام بیرون که محکم تر گرفتم ولی حس آرامش و امنیت داشتم بغلش
کوک:انقدر تکون نخورن
ات:باشه
ویو ادمین:
ات با این همه تکون خوردن و غر زدن بالاخره خوابش برد صبح شد پاشدم دیدم کوک هنوز خوابه رومو اونطرفی کردم روبه روی صورتش داشتم نگاهش میکردم خیلی کیوت بود و در عین حال جذاب بود داشتم نگاهش میکردم بیدار شد تا بیدار شد خودمو زدم به خواب
کوک:میدونم بیداری پاشو
ات:بیدار شدم داشت بهم نگاه میکرد
ویو ات :
چند دقیقه به هم نگاه میکردیم که کوک دستشو دورم حلقه کرد منو به خودش نزدیک کرد یک بوسه ی سطحی روی لبام زد که در باز شد جیمین بود
جیمین:ادامه بدین من رفتم
ات:کوککککککککک
کوک:یاخدا ……..
کوک:خیلی خب برو بخواب
ات:نمیتونم
کوک:خب بیا اینجا
ات:واقعا
کوک:اره
ویو ات :
رفتم روی تخت کنارش دراز کشیدم بعد چند دقیقه یک دست دور کمرم احساس کردم دیدیم کوکه میخواستم از بغلش بیام بیرون که محکم تر گرفتم ولی حس آرامش و امنیت داشتم بغلش
کوک:انقدر تکون نخورن
ات:باشه
ویو ادمین:
ات با این همه تکون خوردن و غر زدن بالاخره خوابش برد صبح شد پاشدم دیدم کوک هنوز خوابه رومو اونطرفی کردم روبه روی صورتش داشتم نگاهش میکردم خیلی کیوت بود و در عین حال جذاب بود داشتم نگاهش میکردم بیدار شد تا بیدار شد خودمو زدم به خواب
کوک:میدونم بیداری پاشو
ات:بیدار شدم داشت بهم نگاه میکرد
ویو ات :
چند دقیقه به هم نگاه میکردیم که کوک دستشو دورم حلقه کرد منو به خودش نزدیک کرد یک بوسه ی سطحی روی لبام زد که در باز شد جیمین بود
جیمین:ادامه بدین من رفتم
ات:کوککککککککک
کوک:یاخدا ……..
۴.۵k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲