پارت اول🌚
زود از ماشین پیاده شدم و دوییدم سمت در دانشگاه
بسته بودن؟ اییییی
جیغ زدم
ا.ت: این در و باز کنیدددددد
در باز شد با سرعت به داخل پریدم
که آقای جانگ با افسوس نگام کرد
ا.ت: سلام آقای جانگگگگ
توی راهرو داشتم میدوییدم که به یه پسر برخوردم
ا.ت: ببخشید متاسفم
دوباره به راهم ادامه دادم
بازم دوییدم سمت کلاسم خواستم در باز کنم و یپرم تو
که در باز شد و پرت شدم زمین
که همه خندیدن
پاشدم و دامنم و تکون دادم تا خاکش ببرم
سمت استاد برگشتم
ا.ت: ببخشید که دیر اومدم
نامجون: بازم که دیر کردی نگفته بودی که دیر نمیکنم تا آخر اینجا وایمیستی
ا.ت: استاددددد
نامجون: همینی که گفتم اعتراض وارد نیست
بچه ها شروع کردن به ریز ریز خندیدن
نامجون: شما ها که نمی خواید پیش خانم ا.ت وایسید!
همه ساکت شدن
مجبور شدم تا آخر زنگ سرپا وایسم
همه وسایلشون رو جمع کردن
خواستم برم بیرون که استاد صدام کرد
ا.ت: بله استاد؟
نامجون: از این به بعد نبینم دیر کنی همینجا چالت میکنم
به کلماتش خندم گرفت ولی جلوی خودمو گرفتم
ا.ت: چشم
خدافظی کردم و رفتم بیرون که اکیپم هم اومدن پیشم
جیسون: رفیق خلم آخه تو چرا همیشه دیر میکنیییی
ا.ت: در توانم نیست زود پاشم
یدونه از پس کلم زد که با کله رفتم بغل یکی
#فیک
بسته بودن؟ اییییی
جیغ زدم
ا.ت: این در و باز کنیدددددد
در باز شد با سرعت به داخل پریدم
که آقای جانگ با افسوس نگام کرد
ا.ت: سلام آقای جانگگگگ
توی راهرو داشتم میدوییدم که به یه پسر برخوردم
ا.ت: ببخشید متاسفم
دوباره به راهم ادامه دادم
بازم دوییدم سمت کلاسم خواستم در باز کنم و یپرم تو
که در باز شد و پرت شدم زمین
که همه خندیدن
پاشدم و دامنم و تکون دادم تا خاکش ببرم
سمت استاد برگشتم
ا.ت: ببخشید که دیر اومدم
نامجون: بازم که دیر کردی نگفته بودی که دیر نمیکنم تا آخر اینجا وایمیستی
ا.ت: استاددددد
نامجون: همینی که گفتم اعتراض وارد نیست
بچه ها شروع کردن به ریز ریز خندیدن
نامجون: شما ها که نمی خواید پیش خانم ا.ت وایسید!
همه ساکت شدن
مجبور شدم تا آخر زنگ سرپا وایسم
همه وسایلشون رو جمع کردن
خواستم برم بیرون که استاد صدام کرد
ا.ت: بله استاد؟
نامجون: از این به بعد نبینم دیر کنی همینجا چالت میکنم
به کلماتش خندم گرفت ولی جلوی خودمو گرفتم
ا.ت: چشم
خدافظی کردم و رفتم بیرون که اکیپم هم اومدن پیشم
جیسون: رفیق خلم آخه تو چرا همیشه دیر میکنیییی
ا.ت: در توانم نیست زود پاشم
یدونه از پس کلم زد که با کله رفتم بغل یکی
#فیک
۱۴.۹k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.