P23
ویو ات
که یهو زنگ در به صدا در اومد رفتم در رو باز کردم که دیدم نیا و کوک باهم اومدن(میام خواهر اته)
+شما....شما....چرا.....باهم اومدین؟(شک کرده و تعجب)
_چون دوست داشتیم(سرد)
&سلام ات شیییی(جیغ و پرید بغل ات)
+سلام میاد شیییی(میا رو بغل کرد)
_شما همدیگه رو میشناسین؟(تعجب)
+به تو چه(سرد)
_با من درست حرف بزن وقتی سوال میپرسم مثل آدم جوابم رو بده (عصبی)
&بابا دعوا نکنید جونگکوک شی آدم چطوری خواهرش رو نمیشناسه؟؟؟
_آرع راست میگ.........چی خواهر؟؟(تعجب بیش از حد)
+وا چیه مگه امروز صبح بهت گفتم خواهرم قراره برگرده ولی
ی سوال شما چرا باهم اومدین؟؟(با تعجب داره به جفتشون هم نگاه میکنه)
&آه..... آبجی کوچولو.....عه..... چیزه....
_ما همدیگه رو بیرون از خونه همدیگه رو دیدیم(لکنت گرفتن هر دو هم میا هم کوک)
&آ....آرع....را....راست میگه....بیرون همدیگه.....رو دیدیم ....آرع بیرون(لبخنده ضایع)
+آهااا(نگاه شکاک و سوالی)
+اینارو ولش بعدا راجبش حرف میزنیم برین بالا حاضر شین ی ساعت دیگه باید بریم (لبخند)
_& باشه
اونا رفتن بالا و من موندم یا هزار تا فکر و خیال
ی ساعت بعد
یکم گذشت و هر دو اومدن پایین با اینکه میا خواهرم بود ولی مثل هرزه ها شده بود و جونگکوک هم مثل همیشه جذاب شده بود(چشاتو درویش کن😒)
اومدن باهم رفتیم سمت ماشین سوار لامبورگینی مرسدس بنز شدیم و به سمت اون بار رفتیم یکم که نه خیلی تعجب کردم چون کوک وقتی لباسم رو دید چیزی نگفت چون معمولا نمیزاشت لباسای باز یا کوتاه بپوشم تو فکر بودم که با صدای میا به خودم اومدم
ویو جونگکوک
لباس ات خیلی کوتاه بود بدجور عصبی شدم ولی چیزی نگفتم میا خیلی تغییر کرده بود(آرع درست حدس زدید عشق اول جونگکوک میا بود) واقعا از چشمم افتاد که یهو......
بچه ها واقعا مغزم از کار افتاده فردا میزارم
میدونم بد شد پس به خاطر اون فوش آزاده
شعار: بنده فرشته هستم 😊
که یهو زنگ در به صدا در اومد رفتم در رو باز کردم که دیدم نیا و کوک باهم اومدن(میام خواهر اته)
+شما....شما....چرا.....باهم اومدین؟(شک کرده و تعجب)
_چون دوست داشتیم(سرد)
&سلام ات شیییی(جیغ و پرید بغل ات)
+سلام میاد شیییی(میا رو بغل کرد)
_شما همدیگه رو میشناسین؟(تعجب)
+به تو چه(سرد)
_با من درست حرف بزن وقتی سوال میپرسم مثل آدم جوابم رو بده (عصبی)
&بابا دعوا نکنید جونگکوک شی آدم چطوری خواهرش رو نمیشناسه؟؟؟
_آرع راست میگ.........چی خواهر؟؟(تعجب بیش از حد)
+وا چیه مگه امروز صبح بهت گفتم خواهرم قراره برگرده ولی
ی سوال شما چرا باهم اومدین؟؟(با تعجب داره به جفتشون هم نگاه میکنه)
&آه..... آبجی کوچولو.....عه..... چیزه....
_ما همدیگه رو بیرون از خونه همدیگه رو دیدیم(لکنت گرفتن هر دو هم میا هم کوک)
&آ....آرع....را....راست میگه....بیرون همدیگه.....رو دیدیم ....آرع بیرون(لبخنده ضایع)
+آهااا(نگاه شکاک و سوالی)
+اینارو ولش بعدا راجبش حرف میزنیم برین بالا حاضر شین ی ساعت دیگه باید بریم (لبخند)
_& باشه
اونا رفتن بالا و من موندم یا هزار تا فکر و خیال
ی ساعت بعد
یکم گذشت و هر دو اومدن پایین با اینکه میا خواهرم بود ولی مثل هرزه ها شده بود و جونگکوک هم مثل همیشه جذاب شده بود(چشاتو درویش کن😒)
اومدن باهم رفتیم سمت ماشین سوار لامبورگینی مرسدس بنز شدیم و به سمت اون بار رفتیم یکم که نه خیلی تعجب کردم چون کوک وقتی لباسم رو دید چیزی نگفت چون معمولا نمیزاشت لباسای باز یا کوتاه بپوشم تو فکر بودم که با صدای میا به خودم اومدم
ویو جونگکوک
لباس ات خیلی کوتاه بود بدجور عصبی شدم ولی چیزی نگفتم میا خیلی تغییر کرده بود(آرع درست حدس زدید عشق اول جونگکوک میا بود) واقعا از چشمم افتاد که یهو......
بچه ها واقعا مغزم از کار افتاده فردا میزارم
میدونم بد شد پس به خاطر اون فوش آزاده
شعار: بنده فرشته هستم 😊
۳.۹k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.