فیک《 نباید اینطوری میشد 》
فیک《 نباید اینطوری میشد 》
P*11*
(ویو ا/ت)
مرتیکه دیوونه ( خودتی🗿 ) فکر کرده کیه ؟
الان مثلا فکر میکنه من بخشیدمش
تو اتاق دراز کشیده بودم به این فکر میکردم که چجوری فرار کنم در اتاقو قفل کردم
که یهو نگاهم به پنجره ایی کنار میز بود افتاد
بازش کردم ارتفاعش تا پایین زیاد نبود میخواستم بپرم که صدای در اومد
+ا/ت......ا/ت .......چرا درو قفل کردی؟
_الان بازش میکنم
پنجره رو بستم و کلیدو برداشتم و در اتاقو باز کردم
+چرا در اتاقو بستی؟
_همینجوری
+مطمئنی؟
_اوهوم
+اوک پاشو بیا ناهار بخوریم
_باشه
ناهارمونو که خوردیم گوشی شوگا زنگ خورد پاشد رفت تا گوشیشو جواب بده منم ظرفارو جمع کردم
+اها
..............×
+باشه الان میام
+ا/ت
_بله؟
+من باید برم جایی
_باشه خدافظ
+وقتی رفتم فکر فرار به سرت نزنه که بد میبینی
_نه بابا فرار چیه دیگه
+خدافظ
_خدافظ
وقتی شوگا رفت سریع رفتم تو اتاق درو قفل کردم
در پنجره رو باز کردم نگاهی به پایین کردم شوگا رفته بود
میخواستم بپرم که....................................
#سناریو
#فیک
#تک_پارتی
#اسمات
#بی_تی_اس
P*11*
(ویو ا/ت)
مرتیکه دیوونه ( خودتی🗿 ) فکر کرده کیه ؟
الان مثلا فکر میکنه من بخشیدمش
تو اتاق دراز کشیده بودم به این فکر میکردم که چجوری فرار کنم در اتاقو قفل کردم
که یهو نگاهم به پنجره ایی کنار میز بود افتاد
بازش کردم ارتفاعش تا پایین زیاد نبود میخواستم بپرم که صدای در اومد
+ا/ت......ا/ت .......چرا درو قفل کردی؟
_الان بازش میکنم
پنجره رو بستم و کلیدو برداشتم و در اتاقو باز کردم
+چرا در اتاقو بستی؟
_همینجوری
+مطمئنی؟
_اوهوم
+اوک پاشو بیا ناهار بخوریم
_باشه
ناهارمونو که خوردیم گوشی شوگا زنگ خورد پاشد رفت تا گوشیشو جواب بده منم ظرفارو جمع کردم
+اها
..............×
+باشه الان میام
+ا/ت
_بله؟
+من باید برم جایی
_باشه خدافظ
+وقتی رفتم فکر فرار به سرت نزنه که بد میبینی
_نه بابا فرار چیه دیگه
+خدافظ
_خدافظ
وقتی شوگا رفت سریع رفتم تو اتاق درو قفل کردم
در پنجره رو باز کردم نگاهی به پایین کردم شوگا رفته بود
میخواستم بپرم که....................................
#سناریو
#فیک
#تک_پارتی
#اسمات
#بی_تی_اس
۱۳.۶k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲