(new model) part 15 دوستان پارت قبل پارت ۱۴ بود من اشتباه نوشتم۱۳
که یهو برام پیام اومد حوصله نداشتم بازش کنم برا همین رفتم رو تخت دراز کشیدم و با هزارتا فکرو خیال خوابم برد
..................
یکدفعه از خواب پریدم عجب خواب سمی بود ریدم به خودم اوففففف
دیدم ساعت چهاره
گوشیم رو گرفتم دیگه خیلی کنجکاو شدم رفتم ببینم پیام چیه پیام و باز کردم
.......(پیام).......
ا.ت جونم خیلی وقته ندیدمت دلم برات یزره شده خیلی دوست دارم ببینمت
برا همین پس فردا شب تولدمه امیدوارم بیای
^خیلی خیلی دوست دارم^
^مینجه^
.
.
.
اهههه مینجه بود دوست مثلا صمیمیم از وقتی که دوست پسر پسر پیدا کرده دیگه همو ندیدیم حالا واسه تولدش دعوتم کرده اوففف اصن عالی شد منم با این وضعیت ک*ریم حتما میرم
ایگووووووووووو🤦🏼♀️
ولش کن فعلا میخوابم فردا تصمیم میگیرم
.
.
.
.
صبح
بیدار شدم دست و صورتمو شستم
مسواک زدم (دوستان هیچوقت یادتون نره مسواک بزنید تو روابط عاطفیتون حتما تاثیر داره🤦🏼♀️) یه سرویس صبحونه سفارش دادم نشستم رو مبل گوشیمو گرفتم دیدم ۵۷ تا میسکال از هانی و ۳۶ تا از عمو ههههه به همین خیال باشید عمرا جوابتونو بدم صبحونمو آوردن خوردم بعد نشستم رو مبل گفتم خدایا چیکار کنم بعد دیدم که هتلی که من هستم دقیقا نزدیک همون پارکس پس سریع لباسامو پوشیدم*عکسشو میزارم* یه میکاپ لایت کردم موهامم از بالا سفت بستمو چند تا تار مو انداختم جلو و از خونه رفتم بیرون
همینجوری قدم زنان رفتم تا رسیدم دقیقا خواستم برم اونجا که دیدم چندتا بادیگارد اونجان ینی چی؟ هیییی شاید یونگی باشه اخ جونممممم سریع رفتم که یهو یه بادیگارد جلومو گرفت
بادیگارد: شما کی هستید اجازه ندارید بیاید اینجا
ا.ت: ینی چی من دوست دارم همونجا کتاب بخونم و به تو مربوط نیست فهمیدی
همونجوری داشتم بحث میکردم که دیدم یکی گفت چه خبره سر جام میخکوب شدم
اون اون یا ابلفضل اونننننن
.
.
.
لایک کنید توتفرنگیا 🍓🍧
..................
یکدفعه از خواب پریدم عجب خواب سمی بود ریدم به خودم اوففففف
دیدم ساعت چهاره
گوشیم رو گرفتم دیگه خیلی کنجکاو شدم رفتم ببینم پیام چیه پیام و باز کردم
.......(پیام).......
ا.ت جونم خیلی وقته ندیدمت دلم برات یزره شده خیلی دوست دارم ببینمت
برا همین پس فردا شب تولدمه امیدوارم بیای
^خیلی خیلی دوست دارم^
^مینجه^
.
.
.
اهههه مینجه بود دوست مثلا صمیمیم از وقتی که دوست پسر پسر پیدا کرده دیگه همو ندیدیم حالا واسه تولدش دعوتم کرده اوففف اصن عالی شد منم با این وضعیت ک*ریم حتما میرم
ایگووووووووووو🤦🏼♀️
ولش کن فعلا میخوابم فردا تصمیم میگیرم
.
.
.
.
صبح
بیدار شدم دست و صورتمو شستم
مسواک زدم (دوستان هیچوقت یادتون نره مسواک بزنید تو روابط عاطفیتون حتما تاثیر داره🤦🏼♀️) یه سرویس صبحونه سفارش دادم نشستم رو مبل گوشیمو گرفتم دیدم ۵۷ تا میسکال از هانی و ۳۶ تا از عمو ههههه به همین خیال باشید عمرا جوابتونو بدم صبحونمو آوردن خوردم بعد نشستم رو مبل گفتم خدایا چیکار کنم بعد دیدم که هتلی که من هستم دقیقا نزدیک همون پارکس پس سریع لباسامو پوشیدم*عکسشو میزارم* یه میکاپ لایت کردم موهامم از بالا سفت بستمو چند تا تار مو انداختم جلو و از خونه رفتم بیرون
همینجوری قدم زنان رفتم تا رسیدم دقیقا خواستم برم اونجا که دیدم چندتا بادیگارد اونجان ینی چی؟ هیییی شاید یونگی باشه اخ جونممممم سریع رفتم که یهو یه بادیگارد جلومو گرفت
بادیگارد: شما کی هستید اجازه ندارید بیاید اینجا
ا.ت: ینی چی من دوست دارم همونجا کتاب بخونم و به تو مربوط نیست فهمیدی
همونجوری داشتم بحث میکردم که دیدم یکی گفت چه خبره سر جام میخکوب شدم
اون اون یا ابلفضل اونننننن
.
.
.
لایک کنید توتفرنگیا 🍓🍧
۶.۷k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.