الهه عشق و زیبایی ادامه پارت⁹↓
سلام خانم ، راستش از دیروز یکسری شایعه پخش شده که رئیس دیگه نمیتونه برگرده و قراره شما بعضی از کارکنا رو تعویض کنید.
وقتی ساکت شد قبل از اینکه بیشتر ادامه بده و اوضاع دوباره از کنترلش خارج شه با صدای بلند تر حرفاشون رو رد کرد
کی همچین چیزی گفته؟ هیچ دلیلی نمیبینم که این شایعات مسخره رو باور کنید، پدرم حالش خوبه و تو این مدتی که قراره استراحت کنه ، تا زمانی که دوباره برگرده وظایفش به عهده منه
یکی از داخل جمعیت جواب داد:
یعنی قرار نیست کسی اخراج بشه؟
البته که نه این شرکت حاصل زحمات و تلاشهای پدرم و تک تک کساییه که اینجان، بهتره با شایعات بی اساس به جنگ داخلی درست نکنیم. من به تو تک شما باور دارم و انتظار دارم شماهم به من و پدرم باور داشته باشید و تمام تلاشونو بکنید.
بعد از این سخنرانی کوتاه صدای همهمههایی که تایید میکردن شنیده میشد ، تو فرصت کوتاهی همه چیز به حالت عادی برگشت و همه از جمله یونا با انرژی بیشتری به کارشون برگشتن
معلوم نبود دقیقا چه کسایی داشتن از این فرصت استفاده میکردن و نبود پدرشو به یه مشکل تبدیل کرده بودن ولی یچیز درباره اونا مشخصه ...
اونا دست کمش گرفتن ولی قرار نیست یونا هم همین کارو بکنه
در رو پشت سرش بست و به میز کارش که مرتب ولی شلوغ بنظر میرسید نگاه کرد
مثل اینکه روزای شلوغی رو در پیش داریم
سر زدن به شرکت بهونه ی جونگکوک برای نبودش توی این چند ساعت بود. جونگکوک تهدیدی از باند رقیبش گرفته بود که البته برای آدمی مثل اون مسئله ی عج و ترسناکی تلقی نمیشد.
البته... کی آینده رو میدونه؟
تهدید؟
برای جونگکوک مسئله خنده داری بود
یه نمایش در پیشه و قراره بهشون نشون بده تهدید کردن شخصی مثل اون چه عواقبی داره.
ماشینهای افراد خودش و افراد رقیبشو دور محوطه ی قرارشون میدید
ست مشکی ای که پوشیده بود از همه ترسناکتر بانفوذ تر و جذابترش میکرد.
در حالی که قدم برمیداشت اسلحشو به کمرش میبست و خودشو برای هر احتمالی آماده میکرد.
بد اشتباهی کردی جکسون
جکسون رقیبش یا به عبارتی رئیس باند موردنظرش بود. با قدرت به نظر میومد اما در مقایسه با بقیه ی باندها باز هم جونگکوک سر تر بود.
براش جالب بود که چرا باید تهدیدی از جانب همچین آدمی بگیره
میزی توی محوطه ی سر بستهای قرار داشت که در یک سمتش جکسون وانگ نشسته بود و از قرار معلوم صندلی خالی رو به روش متعلق به کس دیگه ای جز جونگکوک نبود. با همون غرور و ابهت همیشگی به صندلی خالی نزدیک شد و روش نشست.
خوشحالم میبینمت آقای جئون مثل اینکه پیامم خیلی خوب به دستت رسیده
جونگکوک دو ارنجش رو روی میز گذاشت و انگشت هاشو به هم قفل کرد.
اگه فکر کردی با این تهدیدت چیزی عوض میشه و من رو میترسونه بدون کورخوندی.
بعد از اتمام جملش بلند شد و همونطور که به سمت طرف مقابل میز قدم بر میداشت خطاب به جکسون :گفت
شجاعتتو تحسین میکنم آقای وانگ
ولی...
به پشت سر جکسون رسید دستاشو دو طرف صندلیش قرار داد
اینو بدون که به بد ادمی نشونش دادی
گفت و به سمت در خروج قدم بر داشت. در حالی که راه میرفت عینک افتابیشو در آورد و به چشم زد و گوششو به حرفهای آخر جکسون داد
ولی جئون مطمئن باش پشیمون میشی
خیلی زود تر از اون چیزی که فکرشو بکنی کاری میکنم به خودت لعنت بفرستی و بگی که ای کاش اون مدارک ناچیز رو بهم تحویل میدادی.
صداش رفته رفته کمتر میشد و بعد از اتمام سخنرانی نه چندان جالبش پوزخندی روی لبهای جونگکوک نشست و سوار ماشین شد تا زمانی که باقی مونده بود رو با کارهای دیگه پر کنه
وقتی ساکت شد قبل از اینکه بیشتر ادامه بده و اوضاع دوباره از کنترلش خارج شه با صدای بلند تر حرفاشون رو رد کرد
کی همچین چیزی گفته؟ هیچ دلیلی نمیبینم که این شایعات مسخره رو باور کنید، پدرم حالش خوبه و تو این مدتی که قراره استراحت کنه ، تا زمانی که دوباره برگرده وظایفش به عهده منه
یکی از داخل جمعیت جواب داد:
یعنی قرار نیست کسی اخراج بشه؟
البته که نه این شرکت حاصل زحمات و تلاشهای پدرم و تک تک کساییه که اینجان، بهتره با شایعات بی اساس به جنگ داخلی درست نکنیم. من به تو تک شما باور دارم و انتظار دارم شماهم به من و پدرم باور داشته باشید و تمام تلاشونو بکنید.
بعد از این سخنرانی کوتاه صدای همهمههایی که تایید میکردن شنیده میشد ، تو فرصت کوتاهی همه چیز به حالت عادی برگشت و همه از جمله یونا با انرژی بیشتری به کارشون برگشتن
معلوم نبود دقیقا چه کسایی داشتن از این فرصت استفاده میکردن و نبود پدرشو به یه مشکل تبدیل کرده بودن ولی یچیز درباره اونا مشخصه ...
اونا دست کمش گرفتن ولی قرار نیست یونا هم همین کارو بکنه
در رو پشت سرش بست و به میز کارش که مرتب ولی شلوغ بنظر میرسید نگاه کرد
مثل اینکه روزای شلوغی رو در پیش داریم
سر زدن به شرکت بهونه ی جونگکوک برای نبودش توی این چند ساعت بود. جونگکوک تهدیدی از باند رقیبش گرفته بود که البته برای آدمی مثل اون مسئله ی عج و ترسناکی تلقی نمیشد.
البته... کی آینده رو میدونه؟
تهدید؟
برای جونگکوک مسئله خنده داری بود
یه نمایش در پیشه و قراره بهشون نشون بده تهدید کردن شخصی مثل اون چه عواقبی داره.
ماشینهای افراد خودش و افراد رقیبشو دور محوطه ی قرارشون میدید
ست مشکی ای که پوشیده بود از همه ترسناکتر بانفوذ تر و جذابترش میکرد.
در حالی که قدم برمیداشت اسلحشو به کمرش میبست و خودشو برای هر احتمالی آماده میکرد.
بد اشتباهی کردی جکسون
جکسون رقیبش یا به عبارتی رئیس باند موردنظرش بود. با قدرت به نظر میومد اما در مقایسه با بقیه ی باندها باز هم جونگکوک سر تر بود.
براش جالب بود که چرا باید تهدیدی از جانب همچین آدمی بگیره
میزی توی محوطه ی سر بستهای قرار داشت که در یک سمتش جکسون وانگ نشسته بود و از قرار معلوم صندلی خالی رو به روش متعلق به کس دیگه ای جز جونگکوک نبود. با همون غرور و ابهت همیشگی به صندلی خالی نزدیک شد و روش نشست.
خوشحالم میبینمت آقای جئون مثل اینکه پیامم خیلی خوب به دستت رسیده
جونگکوک دو ارنجش رو روی میز گذاشت و انگشت هاشو به هم قفل کرد.
اگه فکر کردی با این تهدیدت چیزی عوض میشه و من رو میترسونه بدون کورخوندی.
بعد از اتمام جملش بلند شد و همونطور که به سمت طرف مقابل میز قدم بر میداشت خطاب به جکسون :گفت
شجاعتتو تحسین میکنم آقای وانگ
ولی...
به پشت سر جکسون رسید دستاشو دو طرف صندلیش قرار داد
اینو بدون که به بد ادمی نشونش دادی
گفت و به سمت در خروج قدم بر داشت. در حالی که راه میرفت عینک افتابیشو در آورد و به چشم زد و گوششو به حرفهای آخر جکسون داد
ولی جئون مطمئن باش پشیمون میشی
خیلی زود تر از اون چیزی که فکرشو بکنی کاری میکنم به خودت لعنت بفرستی و بگی که ای کاش اون مدارک ناچیز رو بهم تحویل میدادی.
صداش رفته رفته کمتر میشد و بعد از اتمام سخنرانی نه چندان جالبش پوزخندی روی لبهای جونگکوک نشست و سوار ماشین شد تا زمانی که باقی مونده بود رو با کارهای دیگه پر کنه
۵.۷k
۲۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.