" خون پشت خون "
" خون پشت خون "
پارت ۱
سال2019
لیسا:رئیس چیکار کنیم؟
یونگی:هیچی انقدر بزنش که همه چیزو بگه
لیسا:رئیس اینکارو که خودم کردم ۲۵۰ تا شلاق زدمش اما حرف نزد
یونگی:چاره ایی نیست بکشش
لیسا:بله
با رفتن یونگی
لیسا به مرد روبه روش نگاهی کرد هیچکس نمیتونست زیر شکنجه های لیسا دووم بیاره و زود اعتراف میکرد اما این مرد فرق داشت نه التماسی نه گریه ای انگار خودش میخواست بمیره و از این زندگی خلاص شه اصلحه رو به سمت کله ی مرد نشونه گرفت و با فرو پاشیدن خون روی صورتش اصلحه رو پایین اورد
دستی روی صورتش کشید و از ته دل اهی کشید
لیسا:چرا باید زندگیم با شکنجه کردن و کشتن ادما بگذره؟
لیسا به بادیگارد خیره شد
دادی کشید
لیسا:به چی زل زدید ؟؟
جنازشو جمعش کنید دیگه همه چیزیو من باید بهتون بگم عقب مونده ها...؟
بادیگارد از دادی که لیسا زد ترسید و با لکنت جواب داد
بادیگارد:ب..بله خانم الان میبریمش
همه ی افرادی که توی اون عمارت زندگی میکردن از لیسا مثل سگ میترسیدن و خوب میدونستن عاقبت سرپیچی کردن از حرفاش مساوی با مرگ خودشونه اونقدری که از لیسا میترسیدن از یونگی نمیترسیدن
...
خب اینم پارت اول حمایت کنید عزیزانم❤
پارت ۱
سال2019
لیسا:رئیس چیکار کنیم؟
یونگی:هیچی انقدر بزنش که همه چیزو بگه
لیسا:رئیس اینکارو که خودم کردم ۲۵۰ تا شلاق زدمش اما حرف نزد
یونگی:چاره ایی نیست بکشش
لیسا:بله
با رفتن یونگی
لیسا به مرد روبه روش نگاهی کرد هیچکس نمیتونست زیر شکنجه های لیسا دووم بیاره و زود اعتراف میکرد اما این مرد فرق داشت نه التماسی نه گریه ای انگار خودش میخواست بمیره و از این زندگی خلاص شه اصلحه رو به سمت کله ی مرد نشونه گرفت و با فرو پاشیدن خون روی صورتش اصلحه رو پایین اورد
دستی روی صورتش کشید و از ته دل اهی کشید
لیسا:چرا باید زندگیم با شکنجه کردن و کشتن ادما بگذره؟
لیسا به بادیگارد خیره شد
دادی کشید
لیسا:به چی زل زدید ؟؟
جنازشو جمعش کنید دیگه همه چیزیو من باید بهتون بگم عقب مونده ها...؟
بادیگارد از دادی که لیسا زد ترسید و با لکنت جواب داد
بادیگارد:ب..بله خانم الان میبریمش
همه ی افرادی که توی اون عمارت زندگی میکردن از لیسا مثل سگ میترسیدن و خوب میدونستن عاقبت سرپیچی کردن از حرفاش مساوی با مرگ خودشونه اونقدری که از لیسا میترسیدن از یونگی نمیترسیدن
...
خب اینم پارت اول حمایت کنید عزیزانم❤
۱.۱k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲