فیک جونگکوک:زیرزمین
فیک جونگکوک:زیرزمین
part⁶⁴
+بخشید
(خدمتکار اجوماس)
اجوما:بله دخترم؟
+من الان کجام؟
اجوما:الان شما خونه ای ارباب هستید
+ارباب؟ارباب کیه؟
اجوما:همونی که شمارو آوردن اینجا
+کسی که منو آورد اینجا؟
اجوما:بله ارباب جئون جونگکوک
+چییییی؟
اجوما:بله ارباب شمارو آوردن اینجا
+الان جونگکوک کجاس؟
اجوما:الان ارباب رفتند بیرون
+آهان من از کجا میتونم برم بیرون
اجوما:ببخشید ولی ارباب بهمون گفتند که به هیچ وجه نزاریم که برید
+آهان پس گفته
اجوما:بله اگه گشنه هستید بیایند تا بهتون بدام
+اعم...نه نه گشنمه نیست
ویوا.ت
جونگکوک بهشون گفته که نزارن منو ببرن بیرون نمی تونم جلوی اینا برم بیرون
باید یه جوری برم که کسی نفهمه
از زنه تشکر کردم زنه رفت یه در خیلی بزرگ بود از پنجره ای که در بزرگ داشت بیرون رو نگاه کردام
خیلی حیاط بزرگی بود دم در دوتا نگهبان بود
دم در ام که می آمدند توی حیاط چند تا نگهبان
صد در صد جونگکوک به همشون گفته
پس این راه هم نمیشه
رفتم طبقه ای بالا همون اتاقی که توش بودام
کلی ملافه برداشتم به هم دیگه خیلی محکم گره کردام
اینقدر ملافه برداشتم که به زمین مرسید
بعد یه سر ملافه رو برداشتم به یکی از نرده های بالکن گره کردام
وقتی که مطمعن شدام خیلی محکمه رفتم اون ور نرده ها خیلی ارتفاع داشت
خیلی ریکس بزرگی بود اگه بیفتم پایین میمرم
ولی باید برم به سختی از ملافه ها پایین آمده ام سالم رسیده ام پایین
از لایه بوته های که کنار عمارت بزرگ بود رد شدام چهار دست پا کنار بوته هه رد شدام
وقتی رسیدم جایی که بوته ها تموم میشد یه سنگ برداشتم پرت کردام اون طرف تا همه به اون طرف نگاه کنن
دوتا از نگهبان ها رفتن سمت سنگ و دوتا نگهبان دم در بود وقتی مطمعا شدام همه دارن اون طرف رو نگاه میکنن سریع از کوچه ای در رد شدام
(بچه ها در عمارت باز بوده)
ویو ا.ت
با تمام سرعت ام داشتم می دویدم تا از اونجا دور بشم
مثل اینکه نگهبان ها متوجه من نشده ان
خیلی سریع میدویدم اینقدر سریع که نفهمیدم کی از عمارت اینقدر دور شده ام
گوشیم توی گیفم بود
آما گیرم توی خونه ای خودم بود
برای هیمن رفتم یه سوپر مارک ازش خواستم برام تاکسی بگیره اونم گرفت
آدرس خونمو بهش دادم
تا خونم یه ۴۵ دیقه ای راه بود
بعد که رسیدم کلید خونم توی جیبم بود رفتم توی خونه برای تا کسی پول اوردمو بهش دادم
بعد رفتم توی خونه باید امشب برم یه جایی دیگه خونه ای منو بلده
رفتم توی اتاقم و یه گوله پشتی برداشتم لباس و وسایلمو و کیف پولمو برداشتم
سوار ماشین شدیم رفتم یه هتل
اونجا بهتره بمونم
رسیدیم هتل یه اتاق گرفتم
رفتم توی اتاق سریع خودمو پرت کرده ام روی تخت
بعد رفتمحموم لباس پوشیدم و خوابیدام
اینقدر خسته بودام که نفهمیدم کی خوابم برد
part⁶⁴
+بخشید
(خدمتکار اجوماس)
اجوما:بله دخترم؟
+من الان کجام؟
اجوما:الان شما خونه ای ارباب هستید
+ارباب؟ارباب کیه؟
اجوما:همونی که شمارو آوردن اینجا
+کسی که منو آورد اینجا؟
اجوما:بله ارباب جئون جونگکوک
+چییییی؟
اجوما:بله ارباب شمارو آوردن اینجا
+الان جونگکوک کجاس؟
اجوما:الان ارباب رفتند بیرون
+آهان من از کجا میتونم برم بیرون
اجوما:ببخشید ولی ارباب بهمون گفتند که به هیچ وجه نزاریم که برید
+آهان پس گفته
اجوما:بله اگه گشنه هستید بیایند تا بهتون بدام
+اعم...نه نه گشنمه نیست
ویوا.ت
جونگکوک بهشون گفته که نزارن منو ببرن بیرون نمی تونم جلوی اینا برم بیرون
باید یه جوری برم که کسی نفهمه
از زنه تشکر کردم زنه رفت یه در خیلی بزرگ بود از پنجره ای که در بزرگ داشت بیرون رو نگاه کردام
خیلی حیاط بزرگی بود دم در دوتا نگهبان بود
دم در ام که می آمدند توی حیاط چند تا نگهبان
صد در صد جونگکوک به همشون گفته
پس این راه هم نمیشه
رفتم طبقه ای بالا همون اتاقی که توش بودام
کلی ملافه برداشتم به هم دیگه خیلی محکم گره کردام
اینقدر ملافه برداشتم که به زمین مرسید
بعد یه سر ملافه رو برداشتم به یکی از نرده های بالکن گره کردام
وقتی که مطمعن شدام خیلی محکمه رفتم اون ور نرده ها خیلی ارتفاع داشت
خیلی ریکس بزرگی بود اگه بیفتم پایین میمرم
ولی باید برم به سختی از ملافه ها پایین آمده ام سالم رسیده ام پایین
از لایه بوته های که کنار عمارت بزرگ بود رد شدام چهار دست پا کنار بوته هه رد شدام
وقتی رسیدم جایی که بوته ها تموم میشد یه سنگ برداشتم پرت کردام اون طرف تا همه به اون طرف نگاه کنن
دوتا از نگهبان ها رفتن سمت سنگ و دوتا نگهبان دم در بود وقتی مطمعا شدام همه دارن اون طرف رو نگاه میکنن سریع از کوچه ای در رد شدام
(بچه ها در عمارت باز بوده)
ویو ا.ت
با تمام سرعت ام داشتم می دویدم تا از اونجا دور بشم
مثل اینکه نگهبان ها متوجه من نشده ان
خیلی سریع میدویدم اینقدر سریع که نفهمیدم کی از عمارت اینقدر دور شده ام
گوشیم توی گیفم بود
آما گیرم توی خونه ای خودم بود
برای هیمن رفتم یه سوپر مارک ازش خواستم برام تاکسی بگیره اونم گرفت
آدرس خونمو بهش دادم
تا خونم یه ۴۵ دیقه ای راه بود
بعد که رسیدم کلید خونم توی جیبم بود رفتم توی خونه برای تا کسی پول اوردمو بهش دادم
بعد رفتم توی خونه باید امشب برم یه جایی دیگه خونه ای منو بلده
رفتم توی اتاقم و یه گوله پشتی برداشتم لباس و وسایلمو و کیف پولمو برداشتم
سوار ماشین شدیم رفتم یه هتل
اونجا بهتره بمونم
رسیدیم هتل یه اتاق گرفتم
رفتم توی اتاق سریع خودمو پرت کرده ام روی تخت
بعد رفتمحموم لباس پوشیدم و خوابیدام
اینقدر خسته بودام که نفهمیدم کی خوابم برد
۹.۴k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.