پارت بیست و چهارم
پارت بیست و چهارم
_ برید بیرون میخوام ایشونو یکم تنبیه کنم(نیشخند)
{اگر میخوای بدونی چیشد پی وی بگو چون شاید بعضی ها حاشون بد بشه یا شاید بترسه این حرفا}
تهیونگ ویو:
رفتم از اتاق بیرون اون نباید لوم میداد الان اون درگیر میشه بعد میفهمه من دوسش دارم یا اینکه فکر میکنه میخواستم مسخرهاش کنم باید برم توی اتاقش همچی رو بگم بهش فوقش بهم میگه نه با میگه آره
هی
کوک ویو:
توی اتاقم بودم داشتم به این فکر میکردم که کی میتونه به اوجما پول داده باشه که منو دوست داشته باشه
یهو در باز شد انقدر ترسیدم که افتادم پایین
از تخت
_چیشد؟
+ام هیچی خوبم
_باش بیا میخوام یچیزی بگم تو باید بگی باش یا نه
+باش
_خب خب من دوست دارم
+چیییییی.
_کر شدم
_خب جوابت
+خب ام ام نمیدونم
ته همین جوری نزدیکش میشد تا کوک خورد به دیوار
تهیونگ دستش رو گذاشت بغل دوتا دستای کوک سرش رو نزدیک کوک میکنه درحدی نزدیک شده بود که حرف میزدند لباشو ن بهم میخورد
_بیبی بگو جوابت رو
کوک چشماشو میبنده و آروم لباشو میذاره رو
می ذاره روی لبای ته تهیونگ دستش رو میبره دور کمر کوک
_ برید بیرون میخوام ایشونو یکم تنبیه کنم(نیشخند)
{اگر میخوای بدونی چیشد پی وی بگو چون شاید بعضی ها حاشون بد بشه یا شاید بترسه این حرفا}
تهیونگ ویو:
رفتم از اتاق بیرون اون نباید لوم میداد الان اون درگیر میشه بعد میفهمه من دوسش دارم یا اینکه فکر میکنه میخواستم مسخرهاش کنم باید برم توی اتاقش همچی رو بگم بهش فوقش بهم میگه نه با میگه آره
هی
کوک ویو:
توی اتاقم بودم داشتم به این فکر میکردم که کی میتونه به اوجما پول داده باشه که منو دوست داشته باشه
یهو در باز شد انقدر ترسیدم که افتادم پایین
از تخت
_چیشد؟
+ام هیچی خوبم
_باش بیا میخوام یچیزی بگم تو باید بگی باش یا نه
+باش
_خب خب من دوست دارم
+چیییییی.
_کر شدم
_خب جوابت
+خب ام ام نمیدونم
ته همین جوری نزدیکش میشد تا کوک خورد به دیوار
تهیونگ دستش رو گذاشت بغل دوتا دستای کوک سرش رو نزدیک کوک میکنه درحدی نزدیک شده بود که حرف میزدند لباشو ن بهم میخورد
_بیبی بگو جوابت رو
کوک چشماشو میبنده و آروم لباشو میذاره رو
می ذاره روی لبای ته تهیونگ دستش رو میبره دور کمر کوک
۵.۹k
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.