p53
p53
وارد آسانسور شدم اون هنوز همونجا وایستاده بودو بهم زل زده بود که مینهو گفت...
منیهو. جناب شما نمیایید
کوک. عـ عا چرا
وارد آسانسور شد که به مینهو گفتم
ات. مینهو طبقه چنده؟
مینهو. فک کنم16باشه
کوک. 18
مینهو. اها
مینهو طبقه 18رو زدو آسانسور حرکت کرد
یه سری به پسرمون نزنیم؟ همش ات زر میزد
ویوکوک
سه سال از جدا شدن منو ات میگذره!... تو این سه سال دردهایی رو کشیدم که هرگز فکرشو نمیکردم... درد عشق؟! نه درد دوری از کسی که قلبت پیششه... شبو روزت اونه... بوش اکسیژنته.. صداش موسیقی آرامش بخشته.... و از همه مهم تر خودش دلیل زندگیته... من نادونی کردمو بدون اینکه متوجه عشقی که بهش دارم ترکش کردم... چه روزایی که دست به خودکشی زدم ولی متاسفانه نجات پیدا کردم نزدیک6بار رگ دستمو زدم ولی همیشه اعضا نجاتم میدادن... هیچکس جز خود دکتر و اعضا خبر نداشتن که دست به چه کارایی میزدم.... پشیمونی؟ نه یه چیز فراتر از اون... با دیدن تیک تاک هایی که با آیدلا میزاره و لبخندش... بااونا زندم با دیدن لبخندش قلب شکسته و پژمردم کمی دردش کم میشه ولی نمیه شب درست سر ساعت دعوامون همه حرفا مثل فیلم از جلو چشمام رد میشه... التماسش برای باهم بودنمون..... جلو در آسانسور منتظر وایستاده بودم که با صدای پاشنه بلند زن کنارم سرمو بالا کردی تا بهش نگاه کردم... لحظه ای نفس کشیدنو فراموش کردم اون... اون ات عه من بود سرشو به سمت چرخوند اما... حتی کمی تعجب تو چشماش نمیتونستم ببینم ... لبخندش اون به من لبخند زودو وارد آسانسور شد اما من هنوز بهش زل زده بودم که با صدای مردونه ای برگشتم به کنارش نگاه کردم یه مرد همراهش بود؟!! نکنه دوست پسرشه... با حرفی که زد سریع خودمو جمع کردمو وارد آسانسور شدم.... صداش... صدایی که سه ساله حسرتشو میخورم...
ات. مینهو طبقع چنده؟
مرد کناریش که اسمش مینهو بود گفت..
مینهو. فک کنم16باشه
گفتم...
کوک.18
مینهو. اها
آسانسور رو زدوآسانسور بسته شد
چقدر دلم میخواد بغلش کنم...
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
وارد آسانسور شدم اون هنوز همونجا وایستاده بودو بهم زل زده بود که مینهو گفت...
منیهو. جناب شما نمیایید
کوک. عـ عا چرا
وارد آسانسور شد که به مینهو گفتم
ات. مینهو طبقه چنده؟
مینهو. فک کنم16باشه
کوک. 18
مینهو. اها
مینهو طبقه 18رو زدو آسانسور حرکت کرد
یه سری به پسرمون نزنیم؟ همش ات زر میزد
ویوکوک
سه سال از جدا شدن منو ات میگذره!... تو این سه سال دردهایی رو کشیدم که هرگز فکرشو نمیکردم... درد عشق؟! نه درد دوری از کسی که قلبت پیششه... شبو روزت اونه... بوش اکسیژنته.. صداش موسیقی آرامش بخشته.... و از همه مهم تر خودش دلیل زندگیته... من نادونی کردمو بدون اینکه متوجه عشقی که بهش دارم ترکش کردم... چه روزایی که دست به خودکشی زدم ولی متاسفانه نجات پیدا کردم نزدیک6بار رگ دستمو زدم ولی همیشه اعضا نجاتم میدادن... هیچکس جز خود دکتر و اعضا خبر نداشتن که دست به چه کارایی میزدم.... پشیمونی؟ نه یه چیز فراتر از اون... با دیدن تیک تاک هایی که با آیدلا میزاره و لبخندش... بااونا زندم با دیدن لبخندش قلب شکسته و پژمردم کمی دردش کم میشه ولی نمیه شب درست سر ساعت دعوامون همه حرفا مثل فیلم از جلو چشمام رد میشه... التماسش برای باهم بودنمون..... جلو در آسانسور منتظر وایستاده بودم که با صدای پاشنه بلند زن کنارم سرمو بالا کردی تا بهش نگاه کردم... لحظه ای نفس کشیدنو فراموش کردم اون... اون ات عه من بود سرشو به سمت چرخوند اما... حتی کمی تعجب تو چشماش نمیتونستم ببینم ... لبخندش اون به من لبخند زودو وارد آسانسور شد اما من هنوز بهش زل زده بودم که با صدای مردونه ای برگشتم به کنارش نگاه کردم یه مرد همراهش بود؟!! نکنه دوست پسرشه... با حرفی که زد سریع خودمو جمع کردمو وارد آسانسور شدم.... صداش... صدایی که سه ساله حسرتشو میخورم...
ات. مینهو طبقع چنده؟
مرد کناریش که اسمش مینهو بود گفت..
مینهو. فک کنم16باشه
گفتم...
کوک.18
مینهو. اها
آسانسور رو زدوآسانسور بسته شد
چقدر دلم میخواد بغلش کنم...
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۴.۲k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.