رمان بانگو پارت ۵
کنیکیدا : دازای تو اینجا چه غلطی میکنی
دازای : هیچی مون چویا رفتیم خواستگاری
کنیکیدا : خواستگار ؟!😳
چویا تا می خواست حرف بزنه کویو گفت : ساکت باش چویا یه کلمه دیگه بگی با شیطان طلایی تیکه تیکه ات میکنم
چویا :....اما کویو م...
کویو حرف چویا رو قطع میکنه *
دازای اونور از خنده پخش زمین شده *
کنیکیدا : هوی احمق باندپیچی به چی میخندی؟
دازای : به دعوای کویو سان و چویا 😂😂😂
چویا : زهر مار 😒
دازای با لحن حرس آور میگه : مگه کویو بهت نگفت خفه شی
چویا :بمیر برو بمیر برو
دازای : هوم باشه
و بعد از یه مکالمه طولانی بالاخره از بازداشتگاه اومدن بیرون
کویو :خداحافظ آقای عینکی خداحافظ خیانت کار (خیانت کار منظورش با دازایه ولی عینکی منظورش کنیکیدا)
دازای : خداحافظ کوتوله هویجی خداحافظ خانم کویو سان
کنیکیدا : بس کن دازای
چویا: دازای عوضی تو الان کوتوله ی هویچی با کی بودی 😠😠
دازای : هیچی با آتسوشی بودم
کنیکیدا : ای وای
دازای : چیشده؟
کنیکیدا : فردا تولد رییسه
دازای : واقعا
چویا : چه بد
کویو : وای پس باید به موری هم بگم که فردا تولد فوکوزاوا هست تا براش جشن بگیریم 🍦🍦🍫🍷🍷
کنیکیدا : خیلی ازتون ممنونم
کویو : وا چه حرفا وظیفه امه. و بعد کویو و کنیکیدا سرخ میشن و میخندن 😳😄😆😆😄😅
چویا و دازای :وا خجالت نمیکشین
کنیکیدا :چرا ؟
دازای : آخه مرد حسابی تو ۲۲ ساله ته و کویو سان هم ۳۵ ساله شه
کنیکیدا : خب که چی ؟
چویا درحال که لبخند زده بود گفت : کنیکیدا سان یعنی .....
این داستان ادامه دارد ....
لایک و کامنت یاد نره 😆🍷🍫🍦فردا همتون دعوتین تولد فوکوزاوا کارت دعوت میفرستم
دازای : هیچی مون چویا رفتیم خواستگاری
کنیکیدا : خواستگار ؟!😳
چویا تا می خواست حرف بزنه کویو گفت : ساکت باش چویا یه کلمه دیگه بگی با شیطان طلایی تیکه تیکه ات میکنم
چویا :....اما کویو م...
کویو حرف چویا رو قطع میکنه *
دازای اونور از خنده پخش زمین شده *
کنیکیدا : هوی احمق باندپیچی به چی میخندی؟
دازای : به دعوای کویو سان و چویا 😂😂😂
چویا : زهر مار 😒
دازای با لحن حرس آور میگه : مگه کویو بهت نگفت خفه شی
چویا :بمیر برو بمیر برو
دازای : هوم باشه
و بعد از یه مکالمه طولانی بالاخره از بازداشتگاه اومدن بیرون
کویو :خداحافظ آقای عینکی خداحافظ خیانت کار (خیانت کار منظورش با دازایه ولی عینکی منظورش کنیکیدا)
دازای : خداحافظ کوتوله هویجی خداحافظ خانم کویو سان
کنیکیدا : بس کن دازای
چویا: دازای عوضی تو الان کوتوله ی هویچی با کی بودی 😠😠
دازای : هیچی با آتسوشی بودم
کنیکیدا : ای وای
دازای : چیشده؟
کنیکیدا : فردا تولد رییسه
دازای : واقعا
چویا : چه بد
کویو : وای پس باید به موری هم بگم که فردا تولد فوکوزاوا هست تا براش جشن بگیریم 🍦🍦🍫🍷🍷
کنیکیدا : خیلی ازتون ممنونم
کویو : وا چه حرفا وظیفه امه. و بعد کویو و کنیکیدا سرخ میشن و میخندن 😳😄😆😆😄😅
چویا و دازای :وا خجالت نمیکشین
کنیکیدا :چرا ؟
دازای : آخه مرد حسابی تو ۲۲ ساله ته و کویو سان هم ۳۵ ساله شه
کنیکیدا : خب که چی ؟
چویا درحال که لبخند زده بود گفت : کنیکیدا سان یعنی .....
این داستان ادامه دارد ....
لایک و کامنت یاد نره 😆🍷🍫🍦فردا همتون دعوتین تولد فوکوزاوا کارت دعوت میفرستم
۲۰.۸k
۰۷ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.