عضو هشتم بی تی اس فصل ۲ پارت ۳
سوک هیون :بایول ، تو فکری چیزی شده؟
بایول : نه ، بریم😊
(شخصیت جدیدددد ، سوک هیون (پسر) دوست صمیمی بایول ،وقتی بایول مافیا شد سوک هیون کمکش کرد)
سوک هیون:حس بدی داری اونا اینجان؟
بایول:نه مشکلی ندارم ، خودم دعوتشون کردم ، ولی باورم نمیشه ، بهم گفتن تویه قاتلی و دیگه نمیپذیریمت و این حرفا......اخرش خودشون مافیا شدن و خیلی هم با افتخار ادامه میدن ، یادشون رفته مقصر جای زخم رو گردنم کیان !😒
سوک هون :اروم باش دختر ، تو اونارو دوست داشتی ، چه اتفاقی برات افتاده؟
بایول:فقط ازشون عصبیم ، همین ، من...من واقعا فکر نمیکردم همچین ادمایی باشن که حتی ته دلشون یذره هم عذاب وجدان ندارن
نامجون (از پشت سرش) : تو از کجا میدونی ته دل اونا چخبره؟🤨 (اوضاع شتی شد)
بایول: عه واا نامجون شییی شما اینجا هستین؟ (با لحن خانم شیرزاد😂🤌) تا کجاشو شنیدی؟ (با لحن خودش)
نامجون:همشو
سوک هیون:من مرخص میشم
بایول:توله صگ میگم واسه چی همش با خنده نگام میکرد
نامجون:خب داشتم میگفتم ، اونا...واقعا پشیمونن که باعث شدن اون اتفاق بیوفته (اشاره به گردنش) و دیگه نتونی اواز بخونی (به یاد پنت هاوس گفتم)
بایول:اونا تقصیری ندارن ، من نباید اون حرکتو انجام میدادم ، بقیه کجان؟
نامجون:رفتن رو یه میز نشستن
بایول: اوکی ، توام برو پیششون تنها نباشن ، ول قبلش ، من یه تشکر بهت بدهکارم ، بخاطر اینکه پشتم بودی و ازم حمایت کردی ، تا لحضه اخری که پیشتون بودم بهم توهین نکردی ، اینا خیلی کمن ، ولی برای من اندازه یه دنیا ارزش داره (بغض) (عوووووق)
نامجون:بایول این حرفا چیه؟ هرچی نباشه توام عضو گروهمون بودی ، الانم میتونی باشی!
بایول:مرسی نامجون شی (عی زهر ماااارو نامجون شی ، عی مرگگگگگ) ولی من گروه خودمو دارم (لبخند)
نامجون :شت قهوه ایم کرد (تو ذهنش) اوکیه پس من دیگه برم ، فعلا
بایول:فعلا
بایول ویو
واقعا دلم براشون تنگ شده بود ، باورم نمیشه اینجوری دیدمشون اونا هنوز ازم متنفرن؟ معلومه که نه ! اونا خودشون الان مافیان و صدرصد پشیمونن ، مطمئنم
سوک هیون:اصلا به این پسره نامجون حس خوبی ندارم
بایول:گو میخوری (کوتاه و مفید) یجوری میگه انگار بجز تو حق ندارم با پسرا بگردم
سوک هیون ویو
اگر درمورد حسم میدونستی هیچوقت به خودت اجازه نمیدادی اینجوری حرف بزنی
(صدا عر زدناتون نمیاد😂 )
سوک هیون:همچین حرفی نزدنم ، فقط گفتم حس خوبی بهش ندارم ،همین
بایول:خیلی خب باشه
بایول ویو
این پسره یه مرگش هست
سوک هیون:هیییییییین
بایول : چی شده؟
سوک هیون: جون وو اینجاست
بایول:کو؟ کجاست
سوک هیون:داره میاد تو
بایول :مسلح باش (رو به سوک هیون) مگه بیکارم مراسم بالماسکه راه بندازم؟ باید این مرتیکه رو بکشم (تو ذهنش)
بایول : نه ، بریم😊
(شخصیت جدیدددد ، سوک هیون (پسر) دوست صمیمی بایول ،وقتی بایول مافیا شد سوک هیون کمکش کرد)
سوک هیون:حس بدی داری اونا اینجان؟
بایول:نه مشکلی ندارم ، خودم دعوتشون کردم ، ولی باورم نمیشه ، بهم گفتن تویه قاتلی و دیگه نمیپذیریمت و این حرفا......اخرش خودشون مافیا شدن و خیلی هم با افتخار ادامه میدن ، یادشون رفته مقصر جای زخم رو گردنم کیان !😒
سوک هون :اروم باش دختر ، تو اونارو دوست داشتی ، چه اتفاقی برات افتاده؟
بایول:فقط ازشون عصبیم ، همین ، من...من واقعا فکر نمیکردم همچین ادمایی باشن که حتی ته دلشون یذره هم عذاب وجدان ندارن
نامجون (از پشت سرش) : تو از کجا میدونی ته دل اونا چخبره؟🤨 (اوضاع شتی شد)
بایول: عه واا نامجون شییی شما اینجا هستین؟ (با لحن خانم شیرزاد😂🤌) تا کجاشو شنیدی؟ (با لحن خودش)
نامجون:همشو
سوک هیون:من مرخص میشم
بایول:توله صگ میگم واسه چی همش با خنده نگام میکرد
نامجون:خب داشتم میگفتم ، اونا...واقعا پشیمونن که باعث شدن اون اتفاق بیوفته (اشاره به گردنش) و دیگه نتونی اواز بخونی (به یاد پنت هاوس گفتم)
بایول:اونا تقصیری ندارن ، من نباید اون حرکتو انجام میدادم ، بقیه کجان؟
نامجون:رفتن رو یه میز نشستن
بایول: اوکی ، توام برو پیششون تنها نباشن ، ول قبلش ، من یه تشکر بهت بدهکارم ، بخاطر اینکه پشتم بودی و ازم حمایت کردی ، تا لحضه اخری که پیشتون بودم بهم توهین نکردی ، اینا خیلی کمن ، ولی برای من اندازه یه دنیا ارزش داره (بغض) (عوووووق)
نامجون:بایول این حرفا چیه؟ هرچی نباشه توام عضو گروهمون بودی ، الانم میتونی باشی!
بایول:مرسی نامجون شی (عی زهر ماااارو نامجون شی ، عی مرگگگگگ) ولی من گروه خودمو دارم (لبخند)
نامجون :شت قهوه ایم کرد (تو ذهنش) اوکیه پس من دیگه برم ، فعلا
بایول:فعلا
بایول ویو
واقعا دلم براشون تنگ شده بود ، باورم نمیشه اینجوری دیدمشون اونا هنوز ازم متنفرن؟ معلومه که نه ! اونا خودشون الان مافیان و صدرصد پشیمونن ، مطمئنم
سوک هیون:اصلا به این پسره نامجون حس خوبی ندارم
بایول:گو میخوری (کوتاه و مفید) یجوری میگه انگار بجز تو حق ندارم با پسرا بگردم
سوک هیون ویو
اگر درمورد حسم میدونستی هیچوقت به خودت اجازه نمیدادی اینجوری حرف بزنی
(صدا عر زدناتون نمیاد😂 )
سوک هیون:همچین حرفی نزدنم ، فقط گفتم حس خوبی بهش ندارم ،همین
بایول:خیلی خب باشه
بایول ویو
این پسره یه مرگش هست
سوک هیون:هیییییییین
بایول : چی شده؟
سوک هیون: جون وو اینجاست
بایول:کو؟ کجاست
سوک هیون:داره میاد تو
بایول :مسلح باش (رو به سوک هیون) مگه بیکارم مراسم بالماسکه راه بندازم؟ باید این مرتیکه رو بکشم (تو ذهنش)
۱.۴k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.