پارت ۱۸
پارت ۱۸
تو ذهنم با خودم گفتم که سوپرایزش کنم
یهو دیدم گفت:
نیاز نیست
_چی نیاز نیست
_اینکه بخوای برام تولد بگیری
_تو...
_میدونم داری به جی فکر میکنی
داری به این فکر میکنی که من از کجا فهمیدم
_چی...؟
_من تو ذهنتم
دستما گذاشتم رو سرم
_😂😂چرا لپات گل انداخت
_زهر مار این خوب نیست که تو ذهن منی
_ببخشید
_نمیبخشمت
#ارن
مثلا قهر کرد
برگشت از پشت بغلش کردم
_میکاسا ببخشید
_نه
_اره
_نه
فهمیدم که خیلیم جدیه
یه دفعه بلندش کردم و گذاشتمش رو شونم
_ای ارن چیکار میکنی بزارم زمین
_نمیخوام
_بزارم زمین😡
یهو با لگد زد تو شکمم
دردم گرفت ولی برام عجیب بود
چون وقتی کس دیگه ای بهم ضربه میزد اصا دردم نمیگرفت
تو ذهنم با خودم گفتم که سوپرایزش کنم
یهو دیدم گفت:
نیاز نیست
_چی نیاز نیست
_اینکه بخوای برام تولد بگیری
_تو...
_میدونم داری به جی فکر میکنی
داری به این فکر میکنی که من از کجا فهمیدم
_چی...؟
_من تو ذهنتم
دستما گذاشتم رو سرم
_😂😂چرا لپات گل انداخت
_زهر مار این خوب نیست که تو ذهن منی
_ببخشید
_نمیبخشمت
#ارن
مثلا قهر کرد
برگشت از پشت بغلش کردم
_میکاسا ببخشید
_نه
_اره
_نه
فهمیدم که خیلیم جدیه
یه دفعه بلندش کردم و گذاشتمش رو شونم
_ای ارن چیکار میکنی بزارم زمین
_نمیخوام
_بزارم زمین😡
یهو با لگد زد تو شکمم
دردم گرفت ولی برام عجیب بود
چون وقتی کس دیگه ای بهم ضربه میزد اصا دردم نمیگرفت
۱۰.۲k
۲۱ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.