مافیای بی مزه من
پارت ۲
ا/ت ویو
شوگا: خفه شو
ا/ت: چیکارم داری بذار برم
شوگا: قرار نیست هیچ جایی بری همینجا میمونی
دیگه هیچی نگفتم
اون مرده رفت و فقط من موندم
به صندلی بسته شده بودم و نمیتونستم تکون بخورم
هر چقدر تلاش میکردم ازاد شم نمیشد
دیگه خسته شدم و همونجا نشستم و هیچ کاری نکردم
دو روز بعد
چند روز بود اینجا مونده بودم خسته شده بودم و حالم بد بود
دلایل مختلفی برای مرگ داشتم
شاید از گشنگی میمرم شاید از تشنگی
بدنم رو دیگه حس نمیکردم و نمیتونستم هیچ کاری کنم
شروع کردم به کمک خواستن
چند دقیقه بعد در باز شد
دوباره همون مرده اومد چند نفر هم پشتش اومدن
شوگا: ببرینش
امدن صندلی رو باز کردن و از دو طرف گرفتنم و بردن
چون حالم بد بود هیچی نگفتم هر جایی برم مشکلی ندارم جز اینجا
انداختنم تو یه اتاق در رو هم از پشت قفل کردن و رفتن
اتاقه یه تخت داشت و یه کمد دیگه هیچی نداشت
ا/ت: از این به بعد قرارع اینجا بمونم..... حداقل بهتر از اینه تو اتاق تاریک به صندلی بسته باشم
نشستم رو زمین و به دیوار تکیه دادم
نیم ساعت بعد
نشسته بودم تو اتاق که در باز شد
یه خانومه اومد تو اتاق
سنش بالا بود
آجوما: سلام عزیزم
ا/ت: سلام من ا/ت هستم
آجوما: میتونی منو آجوما صدا کنی
ا/ت: باشه ببخشید یه سوال داشتم من چرا اینجام؟ میخوام برم خونه من کار دارم باید برم سر کار
شوگا: دیگه قرار نیست بری سر کار
دیدم اون مرده اومد تو اتاق
ا/ت: ببخشید ولی منم زندگی دارم باید برم
شوگا: هییی رو حرف من حرف نزن وگرنه بد میبینی
آجوما: شوگا اروم باش خودتو کنترل کنش
پس اسمش شوگاست
شوگا: خواهش میکنم برو بیرون من باید به این یخورده بفهمونم چرا اینجاست
آجوما: ولی....
شوگا: برو بیرون
آجوما رفت بیرون
ا/ت: ببخشید ولی اجوما از شما بزرگ تره باید با اون درست برخورد کنین
شوگا: اینجا عمارت منه و حرف حرفه منه خود تو هم اگه باهام درست برخورد نکنی بدون که بد میبینی
ا/ت: ولی فقط میتونم بپرسم من چرا اینجام *اروم
شوگا: چون من خواستم بیای
ا/ت: برای چی
شوگا: دیگه اینش به تو چه
بدون اینکه دیگه چیزی بگه رفت بیرون
ا/ت: پسره عوضی چیکارم داره
شوگا: میشنوم چی میگی درست حرف بزن
ا/ت: شنید *تعجب
نشستم رو تخت و به ایندم که خراب شدع فکر میکردم
سه ساعت بعد
اجوما اومد پیشم و برای شام صدام زد
میخواستم نرم ولی چون خیلی گشنه بودم و دیگه نمیتونستم تحمل کنم رفتم
رفتم بیرون
شوگا سر یه میز بزرگ نشسته بود که دو تا صندلی دو طرفش بود
شوگا: نمیای بشینی
ا/ت: من باید اینجا بشینم؟
شوگا: اره دیگه دختره نفهم
ا/ت: باشه میام فقط تعجب کردم باید سر این میز بشینم
رفتم سر میز نشستم
کلی غذای گرون قیمت روی میز بود
.......
ادامه توی پارت بعد....
_______________________________________________________
ا/ت ویو
شوگا: خفه شو
ا/ت: چیکارم داری بذار برم
شوگا: قرار نیست هیچ جایی بری همینجا میمونی
دیگه هیچی نگفتم
اون مرده رفت و فقط من موندم
به صندلی بسته شده بودم و نمیتونستم تکون بخورم
هر چقدر تلاش میکردم ازاد شم نمیشد
دیگه خسته شدم و همونجا نشستم و هیچ کاری نکردم
دو روز بعد
چند روز بود اینجا مونده بودم خسته شده بودم و حالم بد بود
دلایل مختلفی برای مرگ داشتم
شاید از گشنگی میمرم شاید از تشنگی
بدنم رو دیگه حس نمیکردم و نمیتونستم هیچ کاری کنم
شروع کردم به کمک خواستن
چند دقیقه بعد در باز شد
دوباره همون مرده اومد چند نفر هم پشتش اومدن
شوگا: ببرینش
امدن صندلی رو باز کردن و از دو طرف گرفتنم و بردن
چون حالم بد بود هیچی نگفتم هر جایی برم مشکلی ندارم جز اینجا
انداختنم تو یه اتاق در رو هم از پشت قفل کردن و رفتن
اتاقه یه تخت داشت و یه کمد دیگه هیچی نداشت
ا/ت: از این به بعد قرارع اینجا بمونم..... حداقل بهتر از اینه تو اتاق تاریک به صندلی بسته باشم
نشستم رو زمین و به دیوار تکیه دادم
نیم ساعت بعد
نشسته بودم تو اتاق که در باز شد
یه خانومه اومد تو اتاق
سنش بالا بود
آجوما: سلام عزیزم
ا/ت: سلام من ا/ت هستم
آجوما: میتونی منو آجوما صدا کنی
ا/ت: باشه ببخشید یه سوال داشتم من چرا اینجام؟ میخوام برم خونه من کار دارم باید برم سر کار
شوگا: دیگه قرار نیست بری سر کار
دیدم اون مرده اومد تو اتاق
ا/ت: ببخشید ولی منم زندگی دارم باید برم
شوگا: هییی رو حرف من حرف نزن وگرنه بد میبینی
آجوما: شوگا اروم باش خودتو کنترل کنش
پس اسمش شوگاست
شوگا: خواهش میکنم برو بیرون من باید به این یخورده بفهمونم چرا اینجاست
آجوما: ولی....
شوگا: برو بیرون
آجوما رفت بیرون
ا/ت: ببخشید ولی اجوما از شما بزرگ تره باید با اون درست برخورد کنین
شوگا: اینجا عمارت منه و حرف حرفه منه خود تو هم اگه باهام درست برخورد نکنی بدون که بد میبینی
ا/ت: ولی فقط میتونم بپرسم من چرا اینجام *اروم
شوگا: چون من خواستم بیای
ا/ت: برای چی
شوگا: دیگه اینش به تو چه
بدون اینکه دیگه چیزی بگه رفت بیرون
ا/ت: پسره عوضی چیکارم داره
شوگا: میشنوم چی میگی درست حرف بزن
ا/ت: شنید *تعجب
نشستم رو تخت و به ایندم که خراب شدع فکر میکردم
سه ساعت بعد
اجوما اومد پیشم و برای شام صدام زد
میخواستم نرم ولی چون خیلی گشنه بودم و دیگه نمیتونستم تحمل کنم رفتم
رفتم بیرون
شوگا سر یه میز بزرگ نشسته بود که دو تا صندلی دو طرفش بود
شوگا: نمیای بشینی
ا/ت: من باید اینجا بشینم؟
شوگا: اره دیگه دختره نفهم
ا/ت: باشه میام فقط تعجب کردم باید سر این میز بشینم
رفتم سر میز نشستم
کلی غذای گرون قیمت روی میز بود
.......
ادامه توی پارت بعد....
_______________________________________________________
۷.۹k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.