رمان:عشق فیک[پارت سوم ]
رمان:عشق فیک[پارت سوم ]
از زبون ات: منو با خودش میکشوند و انداخت تو ماشینش
+تو کی هستی به من چی کار داری هاا(با داد و گریه)
×ساکت خانوم کوچولو وقتی رسیدیم بهت میگم ولی اگه اذیت کنی قول نمیدم مهربون یاشم
+من نمیخوام مهربون باشی ولم کن بذار برم پیش خانوادم هق...لطفا
×پیش کدوم خانواده هاا پدر و مادرت تو رو به ...منن..فروختنن فهمیدی بیبی؟
نفهمیدم چیشد که خوابم برد اما وقتی بیدار شدم تو یه اتاق بودم که یکی در زد.....
خوب بچه ها ببخشید دیر گذاشتم ولی الان سه تا پارت میذارم
از زبون ات: منو با خودش میکشوند و انداخت تو ماشینش
+تو کی هستی به من چی کار داری هاا(با داد و گریه)
×ساکت خانوم کوچولو وقتی رسیدیم بهت میگم ولی اگه اذیت کنی قول نمیدم مهربون یاشم
+من نمیخوام مهربون باشی ولم کن بذار برم پیش خانوادم هق...لطفا
×پیش کدوم خانواده هاا پدر و مادرت تو رو به ...منن..فروختنن فهمیدی بیبی؟
نفهمیدم چیشد که خوابم برد اما وقتی بیدار شدم تو یه اتاق بودم که یکی در زد.....
خوب بچه ها ببخشید دیر گذاشتم ولی الان سه تا پارت میذارم
۱.۹k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.