❥𝐩𝐚𝐫𝐭/𝟐 امیدوارم دوست داشته)♡
منو جیهوپ یه دانشگاه درس میخونیم
با آلارم گوشی بیدار شدم و کش و قصی به خودم دادم و از جام بلند شدم و دست و صورتمو شستم و رفتم صبحانه بخورم از اتاقم امد بیرون و رفتم اتاق جیهوپ اما نبود رفتم پایین سر میز هم نبود
یونا:مامان خلمشنگ کجایه؟
مامان:جیهوپ با دوستاش زودتر رفت
یونا:اها مامان امروز میخوام تا دانشگاه پیاده روی کنم بگو راننده نیاد
مامان:اوکی
صبحانمون رو خوردم رفتم آرایش ملایمی کردم و لباس هامو پشیدم و از خونه زدم بیرون جیهوپ چش شده هیچ وقت من و تنها نمیذاشت اما الان چند روزه زودتر با دوستاش میره
اصلا به جهنم منم خودم میرم تازه خیلی هم بهتر حداقل نیم ساعت از دستش راحتم رسیدم دانشگاه و چهارچشمی دنبالش میگشتم که با اکیپش میگفت میخندید آقا رفتم کنار بچه ها باهم رفتیم توی حیاط و مثل همیشه شلوغ ترین و باحال ترین اکیپ مدرسه ما بودیم گروه ما ار پنچ تا دختر تشکیل شده
مینهو، جسی، لیا، سویونگ، خودم
مثل همیشه شروع کردیم به آهنگ خوندن و چالش رفتن و منم امروز لباسم یه خورده کوتاه بود و بدنم و به نمایش میذاشت یه لحظه به جیهوپ نگاه کردم مطمئنن اگه تو دنیای انیمه ی بودیم دود از سرش بلند میشد اما چرا
یونا:جیهوپ چش شده؟زیر لب گفتم که باید میرفتیم سمت کلاس
با بچه ها داشتیم میرفتیم که دستم کشید شد و به طرف کسی پرت شدم دقیقا جلوی جیهوپ بودم و خیلی عصبی نگام میکرد
جسی:یونا چی شده
یونا:هیچی شما برین منم الان میام
بچه رفتن منم با جیهوپ رفتم توی راپله و دست بسینه ایستادم و جیهوپ و نگاه میکردم
یونا:باز چکارکردم.. اه حتما جلو دوستات خجالت کشیدی من خواهرتم
هوپی:مامان چطور اجازه داد همچنین لباسی بپوشی
یونا:یااا منو باش فکرکردم چه اتفاقی افتاده، دوست داشتم، الانم استاد میاد بای
هوپی:بگیر اینو به پوش
یونا:نه نمیخوام استايلم بهم میریزه
هوپی:بگیر وگرنه برات بد میشه
نمیخواستم قبول کنم اما از این حجم عصبانیتش میترسیدم هیچی نگفتم و سوئیشرتش رو بست دور کمرم و با قدم های بلند و عصبانی ازم دور شد نفسم و عصبی فوت کردم و به سمت کلاس قدم برداشتم
با آلارم گوشی بیدار شدم و کش و قصی به خودم دادم و از جام بلند شدم و دست و صورتمو شستم و رفتم صبحانه بخورم از اتاقم امد بیرون و رفتم اتاق جیهوپ اما نبود رفتم پایین سر میز هم نبود
یونا:مامان خلمشنگ کجایه؟
مامان:جیهوپ با دوستاش زودتر رفت
یونا:اها مامان امروز میخوام تا دانشگاه پیاده روی کنم بگو راننده نیاد
مامان:اوکی
صبحانمون رو خوردم رفتم آرایش ملایمی کردم و لباس هامو پشیدم و از خونه زدم بیرون جیهوپ چش شده هیچ وقت من و تنها نمیذاشت اما الان چند روزه زودتر با دوستاش میره
اصلا به جهنم منم خودم میرم تازه خیلی هم بهتر حداقل نیم ساعت از دستش راحتم رسیدم دانشگاه و چهارچشمی دنبالش میگشتم که با اکیپش میگفت میخندید آقا رفتم کنار بچه ها باهم رفتیم توی حیاط و مثل همیشه شلوغ ترین و باحال ترین اکیپ مدرسه ما بودیم گروه ما ار پنچ تا دختر تشکیل شده
مینهو، جسی، لیا، سویونگ، خودم
مثل همیشه شروع کردیم به آهنگ خوندن و چالش رفتن و منم امروز لباسم یه خورده کوتاه بود و بدنم و به نمایش میذاشت یه لحظه به جیهوپ نگاه کردم مطمئنن اگه تو دنیای انیمه ی بودیم دود از سرش بلند میشد اما چرا
یونا:جیهوپ چش شده؟زیر لب گفتم که باید میرفتیم سمت کلاس
با بچه ها داشتیم میرفتیم که دستم کشید شد و به طرف کسی پرت شدم دقیقا جلوی جیهوپ بودم و خیلی عصبی نگام میکرد
جسی:یونا چی شده
یونا:هیچی شما برین منم الان میام
بچه رفتن منم با جیهوپ رفتم توی راپله و دست بسینه ایستادم و جیهوپ و نگاه میکردم
یونا:باز چکارکردم.. اه حتما جلو دوستات خجالت کشیدی من خواهرتم
هوپی:مامان چطور اجازه داد همچنین لباسی بپوشی
یونا:یااا منو باش فکرکردم چه اتفاقی افتاده، دوست داشتم، الانم استاد میاد بای
هوپی:بگیر اینو به پوش
یونا:نه نمیخوام استايلم بهم میریزه
هوپی:بگیر وگرنه برات بد میشه
نمیخواستم قبول کنم اما از این حجم عصبانیتش میترسیدم هیچی نگفتم و سوئیشرتش رو بست دور کمرم و با قدم های بلند و عصبانی ازم دور شد نفسم و عصبی فوت کردم و به سمت کلاس قدم برداشتم
۱۰۲.۱k
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.