خلافکار ناتنی من پارت ۱ ♡ (:
هیناتا : صبح با صدایه آلارمم بیدار شدم رفتم دستشویی کارامو کردم اومدم لباس پوشیدم ( اسلاید ۲ ) و رفتم طبقه ی پایین عمارت . ( هیناتا و پدرش تو عمارت سویون زندگی میکنن .)
[ مادر ناتنی هیناتا : سویون ]
[ پدر هیناتا : پ/ه ]
سویون : صبح بخیر دخترم 😘
پ/ه : صبح بخیر دخترم .😘
هیناتا : صبح بخیر مامان صبح بخیر بابا.
سویون : دخترم بیا صبحونه بخور .
هیناتا : نمیتونم مامان دیرم میشه .
پ/ه : کجا به سلامتی ؟
هیناتا : تویه شرکت مشغول به کار شدم .
پ/ه : آخه تو چرا انقد لجبازی.
( خانواده هیناتا با کار کردن هیناتا مخالفن )
هیناتا : بابااااا من که گفتم دوست دارم دستم تو جیب خودم باشه .
سویون : عههه چیکارش داری بچمو هیناتا دیگه بزرگ شده . 😌
هیناتا : رفتم لپ مامانمو بوس کردم .. الحق که مامی خودمی .
سویون : قربونت عجقم.
زیییییییییینگ ( زنگ گوشی 😂)
سویون : دخترم میتونی ببینی کیه ؟
هیناتا : چشم ، نوشتین پسرم .
سویون : واقعاااااا بده دخترم .
هیناتا : مامانم گوشی رو گرفت و رفت تا با مخاطبش حرف بزنه . چند مین گذشت که یهو ...
سویون : عزیزمممممممم ( داد *)
پ/ه : بله چیشده ؟ ( شوک *)
سویون : کوک داره برمیگرده کره .( ذوق مرگ )
پ/ه : واییییی آخ جااان بلخره میتونم پسرمو از نزدیک ببینم .
هیناتا : حالا کی میاد ؟
سویون : گفت فردا شب میاد .
هیناتا : آهان مامان من دیگه برم دیرم میشه .
{ پرش زمانی به شرکت }
هیناتا : رسیدم وارد شدم که لیو و اویل رو دیدم اونا دوستایه صمیمیمن و از همه چیزه زندگیم با خبرن .
لیو : ووووییی هیناتا اومد .
هیناتا : سلام میمون های افسانه ای
اویل : سلام بانویه چرت گفتن .
هیناتا : رئیس هنوز نیومده ؟
لیو : نه .
اولین : رئیس عزیزمان در خواب نار است بگذاریم بخوابد .🤣
هیناتا : از کتابی صحبت کردنتان خوشم می آید. 🤣🤣🤣
رئیس : منم همینطور ( عصبی *)
هیناتا : س..سلام اقایه ر.رئیس .
رئیس: دفعه اولو اخرتون باشه همچین حرفی میزنین.
هیناتا : ببخشید .
رئيس رفت .
لیو : بفرما همین روز اولی اویل خانوم نشون داد ۲ روزه پاره ایم .
{ پرش زمانی به شب }
هیناتا: کارامو کردم و از شرکت اومدم بیرون و سمت عمارت رفتم رسیدم به مامان بابام سلام کردمو رفتم سمت اتاقم . راستش برايه فردا شب حس خوبی نداشتم حس بدی هم نداشتم نمیدونم چم شده بود تو همون افکار خوابم برد .
{ پرش زمانی به صبح }
.......
لایک و کامنت یادتون نره .💜💜
[ مادر ناتنی هیناتا : سویون ]
[ پدر هیناتا : پ/ه ]
سویون : صبح بخیر دخترم 😘
پ/ه : صبح بخیر دخترم .😘
هیناتا : صبح بخیر مامان صبح بخیر بابا.
سویون : دخترم بیا صبحونه بخور .
هیناتا : نمیتونم مامان دیرم میشه .
پ/ه : کجا به سلامتی ؟
هیناتا : تویه شرکت مشغول به کار شدم .
پ/ه : آخه تو چرا انقد لجبازی.
( خانواده هیناتا با کار کردن هیناتا مخالفن )
هیناتا : بابااااا من که گفتم دوست دارم دستم تو جیب خودم باشه .
سویون : عههه چیکارش داری بچمو هیناتا دیگه بزرگ شده . 😌
هیناتا : رفتم لپ مامانمو بوس کردم .. الحق که مامی خودمی .
سویون : قربونت عجقم.
زیییییییییینگ ( زنگ گوشی 😂)
سویون : دخترم میتونی ببینی کیه ؟
هیناتا : چشم ، نوشتین پسرم .
سویون : واقعاااااا بده دخترم .
هیناتا : مامانم گوشی رو گرفت و رفت تا با مخاطبش حرف بزنه . چند مین گذشت که یهو ...
سویون : عزیزمممممممم ( داد *)
پ/ه : بله چیشده ؟ ( شوک *)
سویون : کوک داره برمیگرده کره .( ذوق مرگ )
پ/ه : واییییی آخ جااان بلخره میتونم پسرمو از نزدیک ببینم .
هیناتا : حالا کی میاد ؟
سویون : گفت فردا شب میاد .
هیناتا : آهان مامان من دیگه برم دیرم میشه .
{ پرش زمانی به شرکت }
هیناتا : رسیدم وارد شدم که لیو و اویل رو دیدم اونا دوستایه صمیمیمن و از همه چیزه زندگیم با خبرن .
لیو : ووووییی هیناتا اومد .
هیناتا : سلام میمون های افسانه ای
اویل : سلام بانویه چرت گفتن .
هیناتا : رئیس هنوز نیومده ؟
لیو : نه .
اولین : رئیس عزیزمان در خواب نار است بگذاریم بخوابد .🤣
هیناتا : از کتابی صحبت کردنتان خوشم می آید. 🤣🤣🤣
رئیس : منم همینطور ( عصبی *)
هیناتا : س..سلام اقایه ر.رئیس .
رئیس: دفعه اولو اخرتون باشه همچین حرفی میزنین.
هیناتا : ببخشید .
رئيس رفت .
لیو : بفرما همین روز اولی اویل خانوم نشون داد ۲ روزه پاره ایم .
{ پرش زمانی به شب }
هیناتا: کارامو کردم و از شرکت اومدم بیرون و سمت عمارت رفتم رسیدم به مامان بابام سلام کردمو رفتم سمت اتاقم . راستش برايه فردا شب حس خوبی نداشتم حس بدی هم نداشتم نمیدونم چم شده بود تو همون افکار خوابم برد .
{ پرش زمانی به صبح }
.......
لایک و کامنت یادتون نره .💜💜
۴.۴k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.