پارت ۶ ارباب بی منطق
(ادامه ی ویو ا/ت)
دوباره لبش را گذاشت روی لبام و تمام بدنش رو انداخت روی بدنم من سریع رو تخت غلت زدم و از روش بلند شدم .
ولی دستم رو گرفت و دوباره روی تخت انداخت. افتاد روم و مداوم لبم رو می مکید ، دستام گذاشتم دو طرف سرش و بلندش کردم
ا/ت: ولم کن لطفا
ته : نمیکنم
ا/ت: چرا نمی ری با دختر دیگه ای این کارا رو بکنی ...
ته : چون تو خاصی
دستام از دو طرف سرش برداشت و دوباره کار خودش کرد
انگا دیگه لبم داشت ورم می کرد ، با تمام زوری که داشتم
پرتش کردم
ا/ت: من خوشم نمیاد ازت
ته: من خوشم میاد
ا/ت: ... من باید برگردم پیش بورا اون منتظرم
ته: تو از کجا می دونی شاید خدا روشکر می کنه که از دستت رها شده ..
دستم رو گذاشتم روی لباش
ا/ت: ساکت شوووووو ، تو هیچی نمی دونی ..
دستم رو برداشت
ته: باشه تو خوبی..
ا/ت: تو خوبی
ته: نه تو خوبی
ا/ت: تو خوبییییییییییییی
ته: باشه ....اصا من آب حوض تو شیر موز
ا/ت: ....
ته: دیدی کم آوردی
ا/ت: خیلی بد جنسی
ته: تو خیلی خوش جنسی
ا/ت: ....
ته: هههه
ا/ت: هوفففف
ته: بله عشقم تا صبح هم ادامه بدیم من شکستت می دم
ا/ت: من عشقت نیستم
ته: پس خانومم
ا/ت: خانومتم نیستم
ته: پس بیبی منی
ا/ت: ...
ته: پس از این به بعد بیبی صدات میکنم
ا/ت: چیییییی نه
ته : بلههههههه
همون جوری که دراز کش بودیم گفتم: اییییی سرم یوی کمک کنه
ته نزدیک شد
ته: چی شده
یه دونه با مشت زدم توی شکمش و در رفتم
ته : یه دونه طلبت
ا/ت: حقت بود...
رفتم سمت در می خواستم بازش کنم دیدم قفله
ته: هههه فکرش نکرده بودی ، الان حوصله ندارم ولی بعدا به خدمتت می رسم
ا/ت: برو بابا
ته: نمی رم با با
ا/ت: ایششش
ته: ههه
ا/ت: درد
ته: چیی؟
ا/ت: هیچی بفرمائید
رفتم در و باز کردم
گفتم: فقط برو
ته: تو هم برو به کارای بدتت فکر کن
ا/ت: همچنین
می خواست جوابم بده که در سریع بستم
ا/ت: دیوونه است
رفتم پریدم توی تخت گفتم: وایی فردا کلاسای دبیرستانم شروع میشه حالا چی کال کنم یادم رفت ازش بپرسم چه جوری برم دبیرستان
ولش کن فردا ازش می پرسم....
وای راستی اگه بچه های دبیرستان بفهمند من یه پسر به سرپرستی گرفته چه خاکی تو سرم بریزم
حالا خوبه که توی دبیرستان ما نیست...
ساعت رو یه نگاه کردم ساعت ۱۰ بود باورم نمی شد آنقدر زود گذشته ...
دوباره لبش را گذاشت روی لبام و تمام بدنش رو انداخت روی بدنم من سریع رو تخت غلت زدم و از روش بلند شدم .
ولی دستم رو گرفت و دوباره روی تخت انداخت. افتاد روم و مداوم لبم رو می مکید ، دستام گذاشتم دو طرف سرش و بلندش کردم
ا/ت: ولم کن لطفا
ته : نمیکنم
ا/ت: چرا نمی ری با دختر دیگه ای این کارا رو بکنی ...
ته : چون تو خاصی
دستام از دو طرف سرش برداشت و دوباره کار خودش کرد
انگا دیگه لبم داشت ورم می کرد ، با تمام زوری که داشتم
پرتش کردم
ا/ت: من خوشم نمیاد ازت
ته: من خوشم میاد
ا/ت: ... من باید برگردم پیش بورا اون منتظرم
ته: تو از کجا می دونی شاید خدا روشکر می کنه که از دستت رها شده ..
دستم رو گذاشتم روی لباش
ا/ت: ساکت شوووووو ، تو هیچی نمی دونی ..
دستم رو برداشت
ته: باشه تو خوبی..
ا/ت: تو خوبی
ته: نه تو خوبی
ا/ت: تو خوبییییییییییییی
ته: باشه ....اصا من آب حوض تو شیر موز
ا/ت: ....
ته: دیدی کم آوردی
ا/ت: خیلی بد جنسی
ته: تو خیلی خوش جنسی
ا/ت: ....
ته: هههه
ا/ت: هوفففف
ته: بله عشقم تا صبح هم ادامه بدیم من شکستت می دم
ا/ت: من عشقت نیستم
ته: پس خانومم
ا/ت: خانومتم نیستم
ته: پس بیبی منی
ا/ت: ...
ته: پس از این به بعد بیبی صدات میکنم
ا/ت: چیییییی نه
ته : بلههههههه
همون جوری که دراز کش بودیم گفتم: اییییی سرم یوی کمک کنه
ته نزدیک شد
ته: چی شده
یه دونه با مشت زدم توی شکمش و در رفتم
ته : یه دونه طلبت
ا/ت: حقت بود...
رفتم سمت در می خواستم بازش کنم دیدم قفله
ته: هههه فکرش نکرده بودی ، الان حوصله ندارم ولی بعدا به خدمتت می رسم
ا/ت: برو بابا
ته: نمی رم با با
ا/ت: ایششش
ته: ههه
ا/ت: درد
ته: چیی؟
ا/ت: هیچی بفرمائید
رفتم در و باز کردم
گفتم: فقط برو
ته: تو هم برو به کارای بدتت فکر کن
ا/ت: همچنین
می خواست جوابم بده که در سریع بستم
ا/ت: دیوونه است
رفتم پریدم توی تخت گفتم: وایی فردا کلاسای دبیرستانم شروع میشه حالا چی کال کنم یادم رفت ازش بپرسم چه جوری برم دبیرستان
ولش کن فردا ازش می پرسم....
وای راستی اگه بچه های دبیرستان بفهمند من یه پسر به سرپرستی گرفته چه خاکی تو سرم بریزم
حالا خوبه که توی دبیرستان ما نیست...
ساعت رو یه نگاه کردم ساعت ۱۰ بود باورم نمی شد آنقدر زود گذشته ...
۳۶.۷k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.