فیک ملکه تومان پارت ۸
اینم پارت جدید
امید وارم غلط املایی نداشته باشم اگه داشتم ببخشید😔💖
یه دفعه یکی از سال بالا ها که مشخص بود رئیس همشون بود تو فاصله زیادی جلو میا وایستاد
رئیس شون:پس تو همون گنگستر دختر تومان هستی؟
تو که خیلی کوچولو هستی اول استخون هات خورد میکنم بعد هر کاری دلمون خواست باهات میکنیم...
در همین مابین براد ان هایتانی که هر دوتاشون موهای بلوند داشتن ولی یکی شون موهاش رو به دو قسمت کرده بود و بافته بود
اون یکی هم موهاش رو بالا سرش بسته بود
داستان از این کوچه رد میشدن که میا رو دیدن
[ریند ۱۲ساله]
[ران۱۴ ساله]
ریندو:ران اونجا رو نگاه کن او سال بالایی ها میخوان یه دختر رو بزنن
ران:آره میدونی چرا؟
ریندو: نه
ران:چون همون دختر به ساحره شب یا ملکه تومان معروفه و اولین گنگستر دختر هست خیلی هم خطر ناکه شنیدم خیلی شاخ شده
ریندو:پس که این جور بیا نگاه شون کنیم
میا اول چند تا در جا زد و بعد با سرعت به سمت رئیس شون حمله کرد هنوز به یک متری شون نرسیده بود که پرید تو هوا پاهاش رو تو شکم اش جم کرد و بعد با همه قدرت اش پاهاش رو کوبید تو صورت رئیس شون طوری که صدای خورد شدن استخون هاش آمد
[اسلاید۲]
میا وقتی رو زمین فرود آمد برگشت آب نبات اش رو از تو دهن اش در اورد و به سال بالایی ها وگفت
میا:این بچه ننه تون جمع کنید تا استخوان همتونو خرد نکردم
همه با هم:ب...ببخشید ق...قربان
ران و ریندو یه طوری میا رو نگاه میکردن که انگاری شاخ درآورده بودن
ریندو:باورم نمیشه اون فقط یه دختر
ران: شنیده بودم خیلی قویه ولی فکر نمیکردم انقدر قوی باشه
که یه دفعه میا ران و ریندو رو دید و همینطوری قدم زنان اومد سمتشون
رینتو تو ذهن:نکنه میخواد بکشتم....
ران:سلام
میا:سلام شما میخواید منو اذیت کنید
را و ریندو: نه نه ما همچین کاری اصلاً نمیخوایم بکنیم فقط داشتیم نگاه میکردیم
میا: آهان...
ران: اسمت چیه؟
میا: برای میخوای بدونی؟
ران:دوست دارم وقت باهات آشنا شم...همین...
میا:خبببب...میتونی منو میا صدا کنی
ران: میا این برادر کوچیکترم ریندو هایتانیه منم ران هایتانیم از دیدنت خوشبختم
میا: همچنین
ران:چند سالته میا
میا: به تو..چیز ۱۲
ریندو: پس با هم همسنیم
ران:منم ۱۴ سالمه
میا:چقدر هم عالی
میا ساعتی که داخل دستش بود رو یهه نگاه کرد و گفت: دیرم شده باید برم خداحافظ
ران و ریندو: خداحافظ
میا رفت خونه
میا: سلام به همگی
بابا بزرگ و اما:سلام میا خسته نباشی
میا:خیلی ممنونم...مایکی کجاست؟ شین؟
اما: مایکی و دراکن رفتن بیرون شین هم رفته مغازه میگم وقتی یه ذره خستگی در کردی میتونی یه وسیلهای که واسه شین هست براش ببری جا گذاشته
میا: باشه مشکلی نیستش
پرش مکانی مغازه شین
الان اینجا میا اون وسیلهای رو که شین جا گذاشته بود براش برد
شین:میا خیلی ممنونم دستت درد نکنه
میا: خواهش میکنم کاری نکردم...
میا:شین یه سوال دارم چرا یه بار وقتی با هم رفته بودیم اسکله من و مایکی رو اون دیوار هایی که باعث میشه اقیانوس از جاده جدا بشه روش نشسته بودیم تو بهمون گفتی اگه یه برادر دیگه داشته باشیم حسمون بهش چیه؟
شین یه ذره هول کرد:هیچی هیچی...همینطوری
خوب دیگهههههه بسه برای پارت بعد حمایت کنید
امید وارم غلط املایی نداشته باشم اگه داشتم ببخشید😔💖
یه دفعه یکی از سال بالا ها که مشخص بود رئیس همشون بود تو فاصله زیادی جلو میا وایستاد
رئیس شون:پس تو همون گنگستر دختر تومان هستی؟
تو که خیلی کوچولو هستی اول استخون هات خورد میکنم بعد هر کاری دلمون خواست باهات میکنیم...
در همین مابین براد ان هایتانی که هر دوتاشون موهای بلوند داشتن ولی یکی شون موهاش رو به دو قسمت کرده بود و بافته بود
اون یکی هم موهاش رو بالا سرش بسته بود
داستان از این کوچه رد میشدن که میا رو دیدن
[ریند ۱۲ساله]
[ران۱۴ ساله]
ریندو:ران اونجا رو نگاه کن او سال بالایی ها میخوان یه دختر رو بزنن
ران:آره میدونی چرا؟
ریندو: نه
ران:چون همون دختر به ساحره شب یا ملکه تومان معروفه و اولین گنگستر دختر هست خیلی هم خطر ناکه شنیدم خیلی شاخ شده
ریندو:پس که این جور بیا نگاه شون کنیم
میا اول چند تا در جا زد و بعد با سرعت به سمت رئیس شون حمله کرد هنوز به یک متری شون نرسیده بود که پرید تو هوا پاهاش رو تو شکم اش جم کرد و بعد با همه قدرت اش پاهاش رو کوبید تو صورت رئیس شون طوری که صدای خورد شدن استخون هاش آمد
[اسلاید۲]
میا وقتی رو زمین فرود آمد برگشت آب نبات اش رو از تو دهن اش در اورد و به سال بالایی ها وگفت
میا:این بچه ننه تون جمع کنید تا استخوان همتونو خرد نکردم
همه با هم:ب...ببخشید ق...قربان
ران و ریندو یه طوری میا رو نگاه میکردن که انگاری شاخ درآورده بودن
ریندو:باورم نمیشه اون فقط یه دختر
ران: شنیده بودم خیلی قویه ولی فکر نمیکردم انقدر قوی باشه
که یه دفعه میا ران و ریندو رو دید و همینطوری قدم زنان اومد سمتشون
رینتو تو ذهن:نکنه میخواد بکشتم....
ران:سلام
میا:سلام شما میخواید منو اذیت کنید
را و ریندو: نه نه ما همچین کاری اصلاً نمیخوایم بکنیم فقط داشتیم نگاه میکردیم
میا: آهان...
ران: اسمت چیه؟
میا: برای میخوای بدونی؟
ران:دوست دارم وقت باهات آشنا شم...همین...
میا:خبببب...میتونی منو میا صدا کنی
ران: میا این برادر کوچیکترم ریندو هایتانیه منم ران هایتانیم از دیدنت خوشبختم
میا: همچنین
ران:چند سالته میا
میا: به تو..چیز ۱۲
ریندو: پس با هم همسنیم
ران:منم ۱۴ سالمه
میا:چقدر هم عالی
میا ساعتی که داخل دستش بود رو یهه نگاه کرد و گفت: دیرم شده باید برم خداحافظ
ران و ریندو: خداحافظ
میا رفت خونه
میا: سلام به همگی
بابا بزرگ و اما:سلام میا خسته نباشی
میا:خیلی ممنونم...مایکی کجاست؟ شین؟
اما: مایکی و دراکن رفتن بیرون شین هم رفته مغازه میگم وقتی یه ذره خستگی در کردی میتونی یه وسیلهای که واسه شین هست براش ببری جا گذاشته
میا: باشه مشکلی نیستش
پرش مکانی مغازه شین
الان اینجا میا اون وسیلهای رو که شین جا گذاشته بود براش برد
شین:میا خیلی ممنونم دستت درد نکنه
میا: خواهش میکنم کاری نکردم...
میا:شین یه سوال دارم چرا یه بار وقتی با هم رفته بودیم اسکله من و مایکی رو اون دیوار هایی که باعث میشه اقیانوس از جاده جدا بشه روش نشسته بودیم تو بهمون گفتی اگه یه برادر دیگه داشته باشیم حسمون بهش چیه؟
شین یه ذره هول کرد:هیچی هیچی...همینطوری
خوب دیگهههههه بسه برای پارت بعد حمایت کنید
۴.۰k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.