امم تیمارستان انسان ها p4
اهم..خب کجا بودیم؟..آها..خب اوکی..
ویو جولی:
رفتم تو اتاق لباسمو در آوردم و زیر پتو قایم شدم و چشمامو گذاشتم رو هم که خوابم ببره
)تق تق(
کوک اومد تو.
_امم..جولی؟..اومم..خوبی؟..اممم..چیز شد..درواقع..نمیخوای..بیای؟..خب..چ..چون دکتر گفته..امم..هوم..خب..منم خجالت میکشم ولی..ببخشید..شب بخیر..
_بیا رو همین تخت بخواب پیش خودم. ببخشید جوابتو ندادم..اهم..فقط امشب خیلی خوابم میاد..
_آهان..باشه پس فردا..
ویو کوک:
آروم رفتم کنارش خوابیدم. یا خود خدا!.ملافه چه بویی میداد..شب بود و جولی هم خوابش برده بود..منم رد بو رو گرفتم و رسیدم به جولی..تو از جولی بود؟..یکم دیگه میموندم محو اون بوی بهشتی میشدم..از اتاق زدم بیرون و فرار کردم..
اما نظرم عوض شد..برگشتم تو اتاق.
+پرش زمانی که فردا صبحش+
وقتی صبح بیدار شدم برگشتم و با صورت کوچولوی خواب جونگ کوک مواجه شدم..
ینی بوسش میکردم؟
بوس کردنش حس خوبی داشت؟
آروم آروم نزدیکش شدم که یهو تکون خورد و دستاشو دور کمرم حلقه کرد..دستمو گذاشتم زیر سرش و چشمامو بستم که....
برا امروز بسه خسته شودم..
تو خماری بمونینننن:(
ویو جولی:
رفتم تو اتاق لباسمو در آوردم و زیر پتو قایم شدم و چشمامو گذاشتم رو هم که خوابم ببره
)تق تق(
کوک اومد تو.
_امم..جولی؟..اومم..خوبی؟..اممم..چیز شد..درواقع..نمیخوای..بیای؟..خب..چ..چون دکتر گفته..امم..هوم..خب..منم خجالت میکشم ولی..ببخشید..شب بخیر..
_بیا رو همین تخت بخواب پیش خودم. ببخشید جوابتو ندادم..اهم..فقط امشب خیلی خوابم میاد..
_آهان..باشه پس فردا..
ویو کوک:
آروم رفتم کنارش خوابیدم. یا خود خدا!.ملافه چه بویی میداد..شب بود و جولی هم خوابش برده بود..منم رد بو رو گرفتم و رسیدم به جولی..تو از جولی بود؟..یکم دیگه میموندم محو اون بوی بهشتی میشدم..از اتاق زدم بیرون و فرار کردم..
اما نظرم عوض شد..برگشتم تو اتاق.
+پرش زمانی که فردا صبحش+
وقتی صبح بیدار شدم برگشتم و با صورت کوچولوی خواب جونگ کوک مواجه شدم..
ینی بوسش میکردم؟
بوس کردنش حس خوبی داشت؟
آروم آروم نزدیکش شدم که یهو تکون خورد و دستاشو دور کمرم حلقه کرد..دستمو گذاشتم زیر سرش و چشمامو بستم که....
برا امروز بسه خسته شودم..
تو خماری بمونینننن:(
۴.۸k
۱۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.