fake taehyung
fake taehyung
part*20
دوباره شروع به لب گرفتن کردیم و اینبار دوتامون این لحظه رو همکاری میکردیم
بعد از چند دقیقه لب گیری همونجوری که روم خیمه زده بود و فاصله چشمامون تا نیم سانت بود به چشمام زل زد و خیلی آروم زمزمه کرد:
تهیونگ: دلم برات تنگ شده بود
ا/ت: واقعا
تهیونگ: اوهوم خیلی خیلی دلم تورو میخواست نبودنت برام تاریکی بود
ا/ت: چرا یهویی اونکارو کردی
دید ا/ت
همونطوری که روم قرار گرفته بود مکثی کرد و ادامه داد:
تهیونگ: من میدیدم که حالت خوب نبود و منم خوب نبود
ا/ت: من فکر کردم خواستی از دستم راحت شی
با شنیدن این حرفم با دستای رگیش موهامو از صورتم زد کنار و آروم موهامو نوازش کرد و بعد بینی شو تو موهام فرو برد:
تهیونگ: مگه من بدون چشیدن این بو میتونم زندگی کنم
همون لحظه ضربان قلبم خیلی تند تند میزد تا حدی که صداش تا دم گوشم میومد میخواستم ازش سوالمو بپرسم و هم خودمو و هم خودشو راحت کنم
زبون وا کردم:
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: جان تهیونگ
ا/ت: تو منو دوس داری
یه لحظه سکوتی کرد و انگار که برق گرفتش چند ثانیه ای وایساد و ادامه داد:
تهیونگ: فکر کنم وقتشه که دیگه منم حرفامو بزنم تا الان صبر کردن بسه
ا/ت: چیرو
تهیونگ: من اولین بار که دیدمت حس عجیبی گرفتم من تو عمرم تعداد خیلی زیادی دختر دیده بودم و باهاشون خودشگذرونی کردم ولی..
ا/ت: ولی
تهیونگ: تو خیلی متفاوت بودی تو از من حس تنفر داشتی و ازم دوری میکردی میتونم بگم اولین کسی بودی ک اینجوری رفتار میکردی اما تو وقتی دیدی که من مرتکب قتل شدم و قلبم پاره پاره بود ترکم نکردی و تا لحظه آخر پیشم بودی
ا/ت: اوهوم
تهیونگ: هانا
ا/ت: بله
تهیونگ: ولی تو بعد اینکه من ترکت کردم و گذاشتمت فرودگاه و این چنروزو که بدون تو داغون بودم بازم ترکم نکردی و الان اینجایی و من میبینم که دوتامونم بدون هم نمیتونیم
ا/ت: همم
هیون دوباره مکثی کرد و دوباره شروع به نوازش موهام کرد
واقعا نمیدونستم چه حسی دارم و انگاری که قلبم داشت از جاش بیرون میومد یه صدایی داشت از درونم فریاد میکشید منم بهش علاقه دارم
تهیونگ: ا/ت من
ا/ت: بله
لبخندی زد :
تهیونگ: شاید هنوز زود باشه واسه گفتنش ولی دوست دارم♥️
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
part*20
دوباره شروع به لب گرفتن کردیم و اینبار دوتامون این لحظه رو همکاری میکردیم
بعد از چند دقیقه لب گیری همونجوری که روم خیمه زده بود و فاصله چشمامون تا نیم سانت بود به چشمام زل زد و خیلی آروم زمزمه کرد:
تهیونگ: دلم برات تنگ شده بود
ا/ت: واقعا
تهیونگ: اوهوم خیلی خیلی دلم تورو میخواست نبودنت برام تاریکی بود
ا/ت: چرا یهویی اونکارو کردی
دید ا/ت
همونطوری که روم قرار گرفته بود مکثی کرد و ادامه داد:
تهیونگ: من میدیدم که حالت خوب نبود و منم خوب نبود
ا/ت: من فکر کردم خواستی از دستم راحت شی
با شنیدن این حرفم با دستای رگیش موهامو از صورتم زد کنار و آروم موهامو نوازش کرد و بعد بینی شو تو موهام فرو برد:
تهیونگ: مگه من بدون چشیدن این بو میتونم زندگی کنم
همون لحظه ضربان قلبم خیلی تند تند میزد تا حدی که صداش تا دم گوشم میومد میخواستم ازش سوالمو بپرسم و هم خودمو و هم خودشو راحت کنم
زبون وا کردم:
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: جان تهیونگ
ا/ت: تو منو دوس داری
یه لحظه سکوتی کرد و انگار که برق گرفتش چند ثانیه ای وایساد و ادامه داد:
تهیونگ: فکر کنم وقتشه که دیگه منم حرفامو بزنم تا الان صبر کردن بسه
ا/ت: چیرو
تهیونگ: من اولین بار که دیدمت حس عجیبی گرفتم من تو عمرم تعداد خیلی زیادی دختر دیده بودم و باهاشون خودشگذرونی کردم ولی..
ا/ت: ولی
تهیونگ: تو خیلی متفاوت بودی تو از من حس تنفر داشتی و ازم دوری میکردی میتونم بگم اولین کسی بودی ک اینجوری رفتار میکردی اما تو وقتی دیدی که من مرتکب قتل شدم و قلبم پاره پاره بود ترکم نکردی و تا لحظه آخر پیشم بودی
ا/ت: اوهوم
تهیونگ: هانا
ا/ت: بله
تهیونگ: ولی تو بعد اینکه من ترکت کردم و گذاشتمت فرودگاه و این چنروزو که بدون تو داغون بودم بازم ترکم نکردی و الان اینجایی و من میبینم که دوتامونم بدون هم نمیتونیم
ا/ت: همم
هیون دوباره مکثی کرد و دوباره شروع به نوازش موهام کرد
واقعا نمیدونستم چه حسی دارم و انگاری که قلبم داشت از جاش بیرون میومد یه صدایی داشت از درونم فریاد میکشید منم بهش علاقه دارم
تهیونگ: ا/ت من
ا/ت: بله
لبخندی زد :
تهیونگ: شاید هنوز زود باشه واسه گفتنش ولی دوست دارم♥️
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
۱۷.۰k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.