„★[^ᴊɪɴ^]★”
„★[^ᴊɪɴ^]★”
#تکپارتی_درخواستی
[وقتی فوبیای رعد و برق داری ولی باهاش قهری...]
با دستات خودت رو بغل کرده بودی!
از بچگی فوبیای رعد و برق داشتی و از شانس بدت،همین امروز که با دوست پسرت بحثت شده بود رعد برق توآسمون داشت خوشد رو میکشت
صدای وحشتناکی داشت و از ترس خودت رو بغل کرده بودی!...
با صدایی که منتظرش بودی به خودت اومدی..
جین : لآیلآ؟ حالت خوبه عزیزم؟!
با ترس و نگرانی اینو گفت و منتظر جوابت نموند!
تورو به سمت خودش کشوند و بو*سه ای رو پیشونی ات کاشت!
بغلت کرد و موهات رو نوازش میکرد
گند ترین اخلاقی که داشتی این بود که کسی دلداریت میداد گریت میگرفت!..
یهو زدی زیر گریه.. با تعجب از بغلش جدات کرد و لب زد
جین : گل من؟! گریه هات برای چیه خوشگلم؟
با گریه لب زدی
لآیلآ :من..من متاسفام که باهات قهر کردم !..
خنده ای کرد و لب زد
جین :من خیلی وقته بخشیدمت گل من!:)
با تعجب بهش خیره شدی و لپ نرمش رو بو*سیدی!
بغلت کرد و لب زد
جین :بخواب گل من!
رعد و برق دوباره صدای مسخرش بلندشد!..
گوشیش رو از روی میز گرفت و آهنگ رو پلی کرد
چشماش گرم خواب شد!
به خواب فرو رفت...
از کابوس زندگی بیرون اومد!:)
البته زندگیش با دوست پسرش براش بهشت بود..
هیچوقت پشیمون از اون روزی نبود که با دوست پسرش آشنا شده بود!...
هردو به خواب رفته بودند و آسمون هم آروم شده بود!....
قشنگ شده؟🥲🫶🏻
حمایت کنیدد🥹🫧💋
#تکپارتی_درخواستی
[وقتی فوبیای رعد و برق داری ولی باهاش قهری...]
با دستات خودت رو بغل کرده بودی!
از بچگی فوبیای رعد و برق داشتی و از شانس بدت،همین امروز که با دوست پسرت بحثت شده بود رعد برق توآسمون داشت خوشد رو میکشت
صدای وحشتناکی داشت و از ترس خودت رو بغل کرده بودی!...
با صدایی که منتظرش بودی به خودت اومدی..
جین : لآیلآ؟ حالت خوبه عزیزم؟!
با ترس و نگرانی اینو گفت و منتظر جوابت نموند!
تورو به سمت خودش کشوند و بو*سه ای رو پیشونی ات کاشت!
بغلت کرد و موهات رو نوازش میکرد
گند ترین اخلاقی که داشتی این بود که کسی دلداریت میداد گریت میگرفت!..
یهو زدی زیر گریه.. با تعجب از بغلش جدات کرد و لب زد
جین : گل من؟! گریه هات برای چیه خوشگلم؟
با گریه لب زدی
لآیلآ :من..من متاسفام که باهات قهر کردم !..
خنده ای کرد و لب زد
جین :من خیلی وقته بخشیدمت گل من!:)
با تعجب بهش خیره شدی و لپ نرمش رو بو*سیدی!
بغلت کرد و لب زد
جین :بخواب گل من!
رعد و برق دوباره صدای مسخرش بلندشد!..
گوشیش رو از روی میز گرفت و آهنگ رو پلی کرد
چشماش گرم خواب شد!
به خواب فرو رفت...
از کابوس زندگی بیرون اومد!:)
البته زندگیش با دوست پسرش براش بهشت بود..
هیچوقت پشیمون از اون روزی نبود که با دوست پسرش آشنا شده بود!...
هردو به خواب رفته بودند و آسمون هم آروم شده بود!....
قشنگ شده؟🥲🫶🏻
حمایت کنیدد🥹🫧💋
۸۵۶
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.