چند پارتی ( وقتی مس//ته و بهت اعتراف میکنه )
پارت اخر
و در رو بست هنگ کرده بودم چون تهیونگ هیچ وقت این کار ها رو نمیکرد اومد نزدیکم و منم عقب عقب میرفتم تا خوردم به دیوار دستاشو دورم حصار کرد و ل//ب ها مو میبوس//ید منم هی به سی//نه اش میزدم تا تموم کنه اینکارو ولی نمیکرد داشت نفسم بند میومد که جدا شد
تهیونگ : ا/ت من عاش//قتم ( حالت مس//تی �)
ا/ت : هنگ کرده بودم نمیدونستم دوستش داشتم یا نه ولی میخواستم شاد شه گفتم
ا/ت : اره دوست دارممم ( داد و لبخند )
تهیونگ : میدونستم ( موفق )
باهم رفتن پایین روی مبل نشسته بودن که تهیونگ ل//ب هاشو گذاشت روی ل//بام
و منم همراهی کردم .
و پایان🍓
اقا چرت شد یا خوب بگید🥲🌟
#درخواستی #فیک #فیکشنن
و در رو بست هنگ کرده بودم چون تهیونگ هیچ وقت این کار ها رو نمیکرد اومد نزدیکم و منم عقب عقب میرفتم تا خوردم به دیوار دستاشو دورم حصار کرد و ل//ب ها مو میبوس//ید منم هی به سی//نه اش میزدم تا تموم کنه اینکارو ولی نمیکرد داشت نفسم بند میومد که جدا شد
تهیونگ : ا/ت من عاش//قتم ( حالت مس//تی �)
ا/ت : هنگ کرده بودم نمیدونستم دوستش داشتم یا نه ولی میخواستم شاد شه گفتم
ا/ت : اره دوست دارممم ( داد و لبخند )
تهیونگ : میدونستم ( موفق )
باهم رفتن پایین روی مبل نشسته بودن که تهیونگ ل//ب هاشو گذاشت روی ل//بام
و منم همراهی کردم .
و پایان🍓
اقا چرت شد یا خوب بگید🥲🌟
#درخواستی #فیک #فیکشنن
۱۷.۹k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.