ویوی یونجی
ویوی یونجی
یونجی؛آقای....؟
ته:کیم تهیونگ هستم
یونجی: چرا شما با من بد رفتاری نمیکنید؟(در حال رفتن به سمت ماشین)
ته:باید حرفش بغض کردم گفتم :چون خودم وقتی هم سن تو بودم آزار و اذیت زیاد دیدم و به زندگیم آسیب رسوند(با صدای بغض کرده)
رسیدیم یه ماشین، یونجی رفت عقب بشینه که گفتم:بیا جلو بشین(با صدای بغض کرده)
یونجی:آقای کیم چرا بغض کردید؟چیز بدی گفتم؟
ته:نه نه اصلا. بغضمو قورت دادم چون بچه بود و میدونستم ناراحت میشه
یونجی:رفتم داخل ماشین نشستم،احساس خجالت شدیدی داشت خودمو تو گوشیم نگاه کردم.هههههه واااای عین لبو شدم خاک بر سرم حالا چیکار کنم؟
ته: خب ببین اونجا به جز من ۲ نفر دیگه زندگی میکنن خوب،اسماشون جونگ کوک و جیمینه
یونجی:به محض اینکه شنیدم گفت جیمین پریدم وسط حرفش :ج..جیمین؟چند س...سالش..سه
ته:۱۹سالشه چطور مگه؟
یونجی:هیچی فامیلش چیه؟
ته:پارک، چیزی شده یونجی؟
یونجی:نه ف..فکر کردم یه ف...فرد آشناس(با بغض)
ته:هی منو نگاه کن!
وقتی سرشو آورد بالا چشاش قرمز قرمز بود: چیشده؟(نگران وگرم)
یونجی:ا...اسم برادرم هم جیمین بود اونم الان نوزده سالشه (گریه شدید)
ته:وقتی دیدم داره اینجوری گری میکنه تحمل نکردم و بغلش کردم(ماشین رو ترمزه):هیشششش چیزی نیست ما با هم پیداش میکنیم باشه؟(گرم)
بقیه برای بعد
حمایت🥺🤍✨
یونجی؛آقای....؟
ته:کیم تهیونگ هستم
یونجی: چرا شما با من بد رفتاری نمیکنید؟(در حال رفتن به سمت ماشین)
ته:باید حرفش بغض کردم گفتم :چون خودم وقتی هم سن تو بودم آزار و اذیت زیاد دیدم و به زندگیم آسیب رسوند(با صدای بغض کرده)
رسیدیم یه ماشین، یونجی رفت عقب بشینه که گفتم:بیا جلو بشین(با صدای بغض کرده)
یونجی:آقای کیم چرا بغض کردید؟چیز بدی گفتم؟
ته:نه نه اصلا. بغضمو قورت دادم چون بچه بود و میدونستم ناراحت میشه
یونجی:رفتم داخل ماشین نشستم،احساس خجالت شدیدی داشت خودمو تو گوشیم نگاه کردم.هههههه واااای عین لبو شدم خاک بر سرم حالا چیکار کنم؟
ته: خب ببین اونجا به جز من ۲ نفر دیگه زندگی میکنن خوب،اسماشون جونگ کوک و جیمینه
یونجی:به محض اینکه شنیدم گفت جیمین پریدم وسط حرفش :ج..جیمین؟چند س...سالش..سه
ته:۱۹سالشه چطور مگه؟
یونجی:هیچی فامیلش چیه؟
ته:پارک، چیزی شده یونجی؟
یونجی:نه ف..فکر کردم یه ف...فرد آشناس(با بغض)
ته:هی منو نگاه کن!
وقتی سرشو آورد بالا چشاش قرمز قرمز بود: چیشده؟(نگران وگرم)
یونجی:ا...اسم برادرم هم جیمین بود اونم الان نوزده سالشه (گریه شدید)
ته:وقتی دیدم داره اینجوری گری میکنه تحمل نکردم و بغلش کردم(ماشین رو ترمزه):هیشششش چیزی نیست ما با هم پیداش میکنیم باشه؟(گرم)
بقیه برای بعد
حمایت🥺🤍✨
۱.۶k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.