پارت ششم طلب عشق
ت : توهم لباست رو عوض کن نامجون قرار بریم پیش
بچه چرا لباسات مشکیه
نامجون خیلی نارحت بود متوجه شدم دوست نداشت تو روزهای اول رابطه مون بفهمم که این اتفاق افتاده
نامجون : بریم ؟
ا،ت : بله بریم
نامجون :تو این لباس سفید یکم زیادی خوشگل شدی
ا،ت : ممنونم
راه افتادیم نمیدونستم قرار بود بریم کجا
ا،ت : میشه ناراحت نباشی نامجون ؟
نامجون : ناراحت نیستم
ا،ت : من متوجه میشم ناراحتی مم با این مسئله مشکل
ندارم اون بچه به خواست تو نبوده
نامجون : یعنی تو هنوزم کنارم میمونی ؟
ا،ت : صد درصد ناراحت نباش
نامجون : من قبل تو هم چند بار خواستم ازدواج کنم ولی چانمی قبول نکرد نمیدونم واکنشش نسبت به تو چیه اگه قبول نکنه چی ؟
ا،ت : مطمئنم ازم خوشش میاد
نامجون : رسیدیم اینجاست
از ماشین پیاده شدم این اولین بار نبود با یه بچه روبه رو میشدم ولی یکم هیجان داشتم
چانمی : سلام بابایی
محکمنامجون رو بغل گرفت من یه گوشه ایستاده بودم
نامجون : خوبی بابا
چانمی : خوبم بابا این خانم کیه ؟
نامجون :این خانم قرار بشه مامانت ازش خوشت میاد؟
چانمی : سلام چانمی هستم از اشنایتون خوشبتم
ا،ت:سلام عزیز دلم من ا،ت هستم از آشنایتون خوشبتم
کادویی کخ براش خریده بودم رو از کیفم در آوردم
ا،ت : این برای شماست
چانمی : ممنونم
نامجون : دوست داری بازش کنیم ببینیم توش چیه ؟
باهم بازش کردن
چانمی : چهعروسک خوشکلی ممنونم ا،ت جون
نامجون : چانمی نظرت چیه از این به بعد با ا،ت جون زندکی کنیم ؟
چانمی : من که خیلی دوست دارم با تو باشم بابا ا،ت جونم به نظر دوست داشتنی میاد دوستش دارم اره
دوید سمتم محکم بغلش گرفتم
ا،ت : منم دوستت دارم مهربون
چانمی : بابا بریم خونه من از مهد خسته شدم
بچه چرا لباسات مشکیه
نامجون خیلی نارحت بود متوجه شدم دوست نداشت تو روزهای اول رابطه مون بفهمم که این اتفاق افتاده
نامجون : بریم ؟
ا،ت : بله بریم
نامجون :تو این لباس سفید یکم زیادی خوشگل شدی
ا،ت : ممنونم
راه افتادیم نمیدونستم قرار بود بریم کجا
ا،ت : میشه ناراحت نباشی نامجون ؟
نامجون : ناراحت نیستم
ا،ت : من متوجه میشم ناراحتی مم با این مسئله مشکل
ندارم اون بچه به خواست تو نبوده
نامجون : یعنی تو هنوزم کنارم میمونی ؟
ا،ت : صد درصد ناراحت نباش
نامجون : من قبل تو هم چند بار خواستم ازدواج کنم ولی چانمی قبول نکرد نمیدونم واکنشش نسبت به تو چیه اگه قبول نکنه چی ؟
ا،ت : مطمئنم ازم خوشش میاد
نامجون : رسیدیم اینجاست
از ماشین پیاده شدم این اولین بار نبود با یه بچه روبه رو میشدم ولی یکم هیجان داشتم
چانمی : سلام بابایی
محکمنامجون رو بغل گرفت من یه گوشه ایستاده بودم
نامجون : خوبی بابا
چانمی : خوبم بابا این خانم کیه ؟
نامجون :این خانم قرار بشه مامانت ازش خوشت میاد؟
چانمی : سلام چانمی هستم از اشنایتون خوشبتم
ا،ت:سلام عزیز دلم من ا،ت هستم از آشنایتون خوشبتم
کادویی کخ براش خریده بودم رو از کیفم در آوردم
ا،ت : این برای شماست
چانمی : ممنونم
نامجون : دوست داری بازش کنیم ببینیم توش چیه ؟
باهم بازش کردن
چانمی : چهعروسک خوشکلی ممنونم ا،ت جون
نامجون : چانمی نظرت چیه از این به بعد با ا،ت جون زندکی کنیم ؟
چانمی : من که خیلی دوست دارم با تو باشم بابا ا،ت جونم به نظر دوست داشتنی میاد دوستش دارم اره
دوید سمتم محکم بغلش گرفتم
ا،ت : منم دوستت دارم مهربون
چانمی : بابا بریم خونه من از مهد خسته شدم
۶۱.۳k
۲۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.