one month (یک ماه)
P²
TAKEPARTY
YOUNGI
+ مامانای مردم زنگ میزنن حال دخترشون و بپرسن، وای دخترم جوش زدی به پریودت نزدیکه، وای عزیزم دلمون برات تنگ شده، قند عسلم روزت و چطور شروع کردی، عزیزم صبحونه چی خوردی، وای نازم چی کم و کسری داری وای وای؛ بعد این زنگ میزنه میگه شبیه گاو شدی اونم نه صبح انگار نمیتونست عصر زنگ بزنه بگه!!
با شک ملافه رو کنار زد و پاچه شلوارش و بالا داد و نگاهی به پاهاش انداخت
+ حالا بافتنی هم نیستن، شبیه پاهای گاو هم نیستن فقط شبیه پاهای بابان اونم چیز بدی نیست که هست؟
طوری که انگار خواب از سرش بپره با نگرانی بلند شد و جلوی آینه رفت و روی صورتش دستی کشید
+ واقعا که شبیه گاو نشدم!
وقتی جلوی آینه می ایستاد خیلی بیشتر به ایراد هاش پی میبرد
+ حتی یادم نمی یاد آخرین بار کی حموم رفتم...
به انعکاسش از اینه خیره موند و با خنده کوتاهی گفت
+ حتی گاو ها هم حموم میرن دختر این چه وضعیه
حوله اش و برداشت و به حمام رفت. مادرش ات و به تفکر نقادانه مجبور کرده بود و برای جلو گیری از هرچه بیشتر شبیه گاو شدن تصمیم گرفت حمام بره و دوش بگیره.
بعد از دو ساعت با بلبلی سوت زدن از حموم بیرون اومد طول اتاق و با آبکش کردن موهاش طی کرد و با حوله بست.
با لبخند پهنی که روی صورتش نمایان شده بود خم شد و دست هاش و روی زانو هاش گذاشت و با خودش گفت
+ یه جوری شیو کردم تا هفته آینده هم مو در نمی یاد
+ قربون خودم برم چه برقی میزنم به به!!
دامن تابستانه سفید بلندی همراه کراپ آستین کوتاه یاسی رنگی به تن کرد و موهاش و سشوار کشید و آرایش ملایمی انجام داد و از اتاق خارج شد. این اولین باری بود که بعد از اومدن به خونه عموش به خودش میرسید و با اینکه به وسیله مادرش زود بیدار شده بود ولی حس خوبی داشت.
یونگی هنوز خواب هفت پادشاه میدید و به نظر به این زودی ها بیدار نمیشد اما با سر و صدای زیاد کله سحری که ات از خودخواهی ایجاد میکرد فیل هم بیدار میشد و توبه میکرد.
مربای زرد آلو رو داخل پیاله کوچکی ریخت و با کره و پنیر روی کانتر با سلیقه و دقت خاصی چید و شروع به پخت نیمرو کرد.
میدونست یونگی وقتی عاشق نیم روعه که با کره پخته بشه و پودر آویشن بهش اضافه کنی پس بی دریغش نکرد.
نون تست هارو توی سبد چید و یکی از لیوان هارو برای خودش و دیگری و اون طرف کانتر قرار داد.
وقتی لیوان ها رو لبریز از قهوه میکرد یونگی با شلوار ورزشی و رکابی وارد شد
_ این همه سرو صدا صبح کله سحر برای چیه ات نکنه دیونه...
با دیدن میز تعجبش بر انگیخت
TAKEPARTY
YOUNGI
+ مامانای مردم زنگ میزنن حال دخترشون و بپرسن، وای دخترم جوش زدی به پریودت نزدیکه، وای عزیزم دلمون برات تنگ شده، قند عسلم روزت و چطور شروع کردی، عزیزم صبحونه چی خوردی، وای نازم چی کم و کسری داری وای وای؛ بعد این زنگ میزنه میگه شبیه گاو شدی اونم نه صبح انگار نمیتونست عصر زنگ بزنه بگه!!
با شک ملافه رو کنار زد و پاچه شلوارش و بالا داد و نگاهی به پاهاش انداخت
+ حالا بافتنی هم نیستن، شبیه پاهای گاو هم نیستن فقط شبیه پاهای بابان اونم چیز بدی نیست که هست؟
طوری که انگار خواب از سرش بپره با نگرانی بلند شد و جلوی آینه رفت و روی صورتش دستی کشید
+ واقعا که شبیه گاو نشدم!
وقتی جلوی آینه می ایستاد خیلی بیشتر به ایراد هاش پی میبرد
+ حتی یادم نمی یاد آخرین بار کی حموم رفتم...
به انعکاسش از اینه خیره موند و با خنده کوتاهی گفت
+ حتی گاو ها هم حموم میرن دختر این چه وضعیه
حوله اش و برداشت و به حمام رفت. مادرش ات و به تفکر نقادانه مجبور کرده بود و برای جلو گیری از هرچه بیشتر شبیه گاو شدن تصمیم گرفت حمام بره و دوش بگیره.
بعد از دو ساعت با بلبلی سوت زدن از حموم بیرون اومد طول اتاق و با آبکش کردن موهاش طی کرد و با حوله بست.
با لبخند پهنی که روی صورتش نمایان شده بود خم شد و دست هاش و روی زانو هاش گذاشت و با خودش گفت
+ یه جوری شیو کردم تا هفته آینده هم مو در نمی یاد
+ قربون خودم برم چه برقی میزنم به به!!
دامن تابستانه سفید بلندی همراه کراپ آستین کوتاه یاسی رنگی به تن کرد و موهاش و سشوار کشید و آرایش ملایمی انجام داد و از اتاق خارج شد. این اولین باری بود که بعد از اومدن به خونه عموش به خودش میرسید و با اینکه به وسیله مادرش زود بیدار شده بود ولی حس خوبی داشت.
یونگی هنوز خواب هفت پادشاه میدید و به نظر به این زودی ها بیدار نمیشد اما با سر و صدای زیاد کله سحری که ات از خودخواهی ایجاد میکرد فیل هم بیدار میشد و توبه میکرد.
مربای زرد آلو رو داخل پیاله کوچکی ریخت و با کره و پنیر روی کانتر با سلیقه و دقت خاصی چید و شروع به پخت نیمرو کرد.
میدونست یونگی وقتی عاشق نیم روعه که با کره پخته بشه و پودر آویشن بهش اضافه کنی پس بی دریغش نکرد.
نون تست هارو توی سبد چید و یکی از لیوان هارو برای خودش و دیگری و اون طرف کانتر قرار داد.
وقتی لیوان ها رو لبریز از قهوه میکرد یونگی با شلوار ورزشی و رکابی وارد شد
_ این همه سرو صدا صبح کله سحر برای چیه ات نکنه دیونه...
با دیدن میز تعجبش بر انگیخت
۷.۰k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.