مافیای عاشق part2
مافیای عاشق Part2
که دستمو کشید و برد سمت تخت دراز کشید و دستاشو باز کرد که برم بغلش منم نخواستم دلشو بشکنم رفتم بغلش دراز کشیدم
هایون:کوک
جونگ کوک:جونم
هایون:این مافیایی که درگیرشم خیلی سرسخته کلی از نیروهامونو کشته واقعا نگرانشم که یه وقت روانی نباشه چطور عذاب وجدان نداره و با عشق آدم میکشه
جونگ کوک:(پوزخند)
هایون:به چی پوزخند میزنی بیشعور؟
جونگ کوک:هیچی بیب فعلا بغلم باش حرف نزن
هایون:یه ذره به رفتار های جونگ کوک شک کردم پوزخند واسه چی بود اخه؟(توذهنش)
هایون:کوک
جونگ کوک:باز چیه؟
هایون:منو ببر سرکارت
جونگ کوک:نمیشه بیب
هایون:واسه چییییی؟
جونگ کوک:چونکه
هایون:چرا نکنه تو مافیایی؟(نگاه تعجبی)
جونگ کوک:هایون خیلی حرف میزنی ها!!!
هایون:آره خب ولی تو چی؟
جونگ کوک:من چی؟
هایون: پرحرفی علائم چیه آقای جئون؟
جونگ کوک:گشنگی
هایون:آفرین حالا هم لش گشادتو جمع کن برو غذا درست کن
جونگ کوک:چرا من؟وقتی اجوما هس؟
هایون:عع راستی اجوما رو یادم رفت
جونگ کوک:این از حواس پرتی توعه عشقم
هایون:خیلی خب حالا
گوشیمو از تو کیفم درآوردم که دید بزنم ببینم چه خبره و دوستم که پسره بهم پیام داد اون رو من کراش داشت جونگ کوک هم میدونست و روش حساس بود تا خواستم پیامشو باز کنم
جونگ کوک گوشیو ازم گرفت و یه نگاه به گوشی یه نیم نگاه به من کرد
هایون:هی کوککککک
جونگ کوک:چقد بهت گفتم رو این یکی حساسم؟میخای کاری کنم سرکار هم نری(نسبتا داد)
هایون:چی میگی؟گوشیو بده
گوشیو گرفتم
جونگ کوک:هایون دیگه بت نمیگم بلاکش کن
هایون:از سر تخت پاشدم رفتم دم در درو باز کردم و گفتم
هایون:نمیخام
دویدم رفتم سمت در که دیدم قفلههههه
هایون:اوه شتتت
جونگ کوک:که نمیخای؟
هایون:غلط خوردم
جونگ کوک:خانم جئون کیف_گوشی رد کن بیاد
هایون:باش بیا
بجا کیف بهش فاک نشون دادم گفتم
هایون:شتر درخواب بیند پنبه دانه
جونگ کوک:که اینطور پس امشب تا فردا شب مهمون مایی و از سرکار خبری نیس
هایون:نههههههه غلط خوردم بیا
جونگ کوک:آفرین دختر خوب
هایون:گوه نخور
جونگ کوک:بیب فک کنم خیلی گرسنته؟برو تو یخچال یچی بخور
هایون:کوفت میخورم با نوشابه(زیر لب)
داشتم میرفتم که جونگ کوک گفت
جونگ کوک:داریم اونم نگران نباش
هایون:نگران نیستم
جونگ کوک:دارم میبینم
پرش زمانی ۱ ساعت بعد
هایون:هی جئون خان چک کردن گوشیم تمام نشد؟
جونگ کوک:چرا
هایون:خیلی خب بده میخام برم
جونگ کوک:باشه بیا
هایون:تنکیووو
جونگ کوک:میخای بری؟میخای بگم ببرنت؟
هایون:نه نمیخاد خودم میرم
جونگ کوک:مطمینی؟
هایون:آره
جونگ کوک:میخای خودم ببرمت؟
هایون:میتونی؟
جونگ کوک:آره فقط ۵ دقیقه وایس
هایون:باشه...........
ادامه پارت بعد
که دستمو کشید و برد سمت تخت دراز کشید و دستاشو باز کرد که برم بغلش منم نخواستم دلشو بشکنم رفتم بغلش دراز کشیدم
هایون:کوک
جونگ کوک:جونم
هایون:این مافیایی که درگیرشم خیلی سرسخته کلی از نیروهامونو کشته واقعا نگرانشم که یه وقت روانی نباشه چطور عذاب وجدان نداره و با عشق آدم میکشه
جونگ کوک:(پوزخند)
هایون:به چی پوزخند میزنی بیشعور؟
جونگ کوک:هیچی بیب فعلا بغلم باش حرف نزن
هایون:یه ذره به رفتار های جونگ کوک شک کردم پوزخند واسه چی بود اخه؟(توذهنش)
هایون:کوک
جونگ کوک:باز چیه؟
هایون:منو ببر سرکارت
جونگ کوک:نمیشه بیب
هایون:واسه چییییی؟
جونگ کوک:چونکه
هایون:چرا نکنه تو مافیایی؟(نگاه تعجبی)
جونگ کوک:هایون خیلی حرف میزنی ها!!!
هایون:آره خب ولی تو چی؟
جونگ کوک:من چی؟
هایون: پرحرفی علائم چیه آقای جئون؟
جونگ کوک:گشنگی
هایون:آفرین حالا هم لش گشادتو جمع کن برو غذا درست کن
جونگ کوک:چرا من؟وقتی اجوما هس؟
هایون:عع راستی اجوما رو یادم رفت
جونگ کوک:این از حواس پرتی توعه عشقم
هایون:خیلی خب حالا
گوشیمو از تو کیفم درآوردم که دید بزنم ببینم چه خبره و دوستم که پسره بهم پیام داد اون رو من کراش داشت جونگ کوک هم میدونست و روش حساس بود تا خواستم پیامشو باز کنم
جونگ کوک گوشیو ازم گرفت و یه نگاه به گوشی یه نیم نگاه به من کرد
هایون:هی کوککککک
جونگ کوک:چقد بهت گفتم رو این یکی حساسم؟میخای کاری کنم سرکار هم نری(نسبتا داد)
هایون:چی میگی؟گوشیو بده
گوشیو گرفتم
جونگ کوک:هایون دیگه بت نمیگم بلاکش کن
هایون:از سر تخت پاشدم رفتم دم در درو باز کردم و گفتم
هایون:نمیخام
دویدم رفتم سمت در که دیدم قفلههههه
هایون:اوه شتتت
جونگ کوک:که نمیخای؟
هایون:غلط خوردم
جونگ کوک:خانم جئون کیف_گوشی رد کن بیاد
هایون:باش بیا
بجا کیف بهش فاک نشون دادم گفتم
هایون:شتر درخواب بیند پنبه دانه
جونگ کوک:که اینطور پس امشب تا فردا شب مهمون مایی و از سرکار خبری نیس
هایون:نههههههه غلط خوردم بیا
جونگ کوک:آفرین دختر خوب
هایون:گوه نخور
جونگ کوک:بیب فک کنم خیلی گرسنته؟برو تو یخچال یچی بخور
هایون:کوفت میخورم با نوشابه(زیر لب)
داشتم میرفتم که جونگ کوک گفت
جونگ کوک:داریم اونم نگران نباش
هایون:نگران نیستم
جونگ کوک:دارم میبینم
پرش زمانی ۱ ساعت بعد
هایون:هی جئون خان چک کردن گوشیم تمام نشد؟
جونگ کوک:چرا
هایون:خیلی خب بده میخام برم
جونگ کوک:باشه بیا
هایون:تنکیووو
جونگ کوک:میخای بری؟میخای بگم ببرنت؟
هایون:نه نمیخاد خودم میرم
جونگ کوک:مطمینی؟
هایون:آره
جونگ کوک:میخای خودم ببرمت؟
هایون:میتونی؟
جونگ کوک:آره فقط ۵ دقیقه وایس
هایون:باشه...........
ادامه پارت بعد
۹.۷k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.