➖⃟♥️•• 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒑⁵⁴
_اره
_خب چیشد
_فردا جوابش میاد
_عه خب دیگه چیشد
_ولش کنن میگم بیا بریم بیرون
_باشه...
_اماده شو منم میرم آماده شم
_باشه
رفتم تو خونه یه هودی مشکی با یه شرتک پوشیدم موهامو هم درس کردم و یه رژ زدم کفشامو پوشیدم و رفتم بیرون چایونگ دم در بود رفتم سمتش بریم باهم داشتیم راه میرفتیم و منم داستان امروزو براش تعریف میکردم
_سه بار؟
_اره
_فردا حتما حتما میری جواب ازمایشاتو میگیریاا
_خب خب
_اون رییست...
_خب
_جذابه؟
_خب...اره خب...
_عووووو
_کوفت...
_عووووووووو
_کووووفت
_میگم...
_هوم
_امکان داره...
_هوم
(یادتونه قبل از اینکه ا/ت از عمارت بره کوک چیکا کرد هوم اگه نمیدونید چیز کرد از اونکارا اونکارا)
_حامله باشی؟
_حامله؟...
_اره خب
با اینکه مطمئن نبودم گفتم
_نه باباا
رسیدیم شهر بازی وارد شدیم
_یاااا چقد خوبهههه
_خب ... اول چی سوار شیم؟
_اول اول اول...بهم قول بده که زیاد به خودت فشار نیاری
_بیخیاللل
_سویونا
_باشه باشه
رفتیم سمت بیلیط فروشی روبه چایونگ گفتم
_تو برو هرچی میخوای سوار شی دوتا بگیر
_باشه
کارتمو بهش دادم
_عوووو
_کوفت بگی
_من عع خدامه
کارتو گرفت و رفت منم خیره بودم به همه جا به اینجا به اون ترن هوایی به اون اتاق فرار ...چی؟اتاق فرار داره؟ ای جونم جونم جووونم و به اون مغازه ... عووو مغازه چایونگ اومد
_خب چیشد
_فردا جوابش میاد
_عه خب دیگه چیشد
_ولش کنن میگم بیا بریم بیرون
_باشه...
_اماده شو منم میرم آماده شم
_باشه
رفتم تو خونه یه هودی مشکی با یه شرتک پوشیدم موهامو هم درس کردم و یه رژ زدم کفشامو پوشیدم و رفتم بیرون چایونگ دم در بود رفتم سمتش بریم باهم داشتیم راه میرفتیم و منم داستان امروزو براش تعریف میکردم
_سه بار؟
_اره
_فردا حتما حتما میری جواب ازمایشاتو میگیریاا
_خب خب
_اون رییست...
_خب
_جذابه؟
_خب...اره خب...
_عووووو
_کوفت...
_عووووووووو
_کووووفت
_میگم...
_هوم
_امکان داره...
_هوم
(یادتونه قبل از اینکه ا/ت از عمارت بره کوک چیکا کرد هوم اگه نمیدونید چیز کرد از اونکارا اونکارا)
_حامله باشی؟
_حامله؟...
_اره خب
با اینکه مطمئن نبودم گفتم
_نه باباا
رسیدیم شهر بازی وارد شدیم
_یاااا چقد خوبهههه
_خب ... اول چی سوار شیم؟
_اول اول اول...بهم قول بده که زیاد به خودت فشار نیاری
_بیخیاللل
_سویونا
_باشه باشه
رفتیم سمت بیلیط فروشی روبه چایونگ گفتم
_تو برو هرچی میخوای سوار شی دوتا بگیر
_باشه
کارتمو بهش دادم
_عوووو
_کوفت بگی
_من عع خدامه
کارتو گرفت و رفت منم خیره بودم به همه جا به اینجا به اون ترن هوایی به اون اتاق فرار ...چی؟اتاق فرار داره؟ ای جونم جونم جووونم و به اون مغازه ... عووو مغازه چایونگ اومد
۱۷.۰k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.