شاگرد انتقالی پارت 32
تاکمیچی خواست تا چیفویو را همراهی کند و حرف او را تایید کرد.
مایکی و دراکن نیز حرف چیفویو را تایید کردند و به همین ترتیب با چی و هانما آرام پایین آمدن تا سوار اسب شوند ا/ت اسب سفیدی را که توسط اِما آرایش شده بود آورد و باجی (به کمک هانما-چان😭) سوار اسب شد ا/ت پیش چیفویو رفت و روبه روی او ایستاد
ا/ت: چیفویو ، می خوای یک چیز هیجان انگیز ببینی؟
چیفویو: چی؟ چه چیز هیجان انگیزی؟
ا/ت: با دقت نگاه کن!
ا/ت به سمت اسب رفت هانما و باجی هردو سوار اسب بودند و آرام با اسب حرکت می کردند ا/ت جلو رفت و محکم با لگد به (ب*ا*س*ن*)اسب زد و اسب شیه ی بلندی کشید و برای لحظه ای با دو پا ایستاد و آن دقایق عاشقانه به طرز وجیهی تبدیل به صحنه ای خنده دار و طنز شده بود مهمان ها در ولی که ترسیده بودند در حال خندیدن بودند اسب با سرعت از روی این میز به روی میز دیگر می پرید و هر چیزی که قبلا روی آن بود را به زمین می انداخت اسب همانطور با سرعت در حال حرکت بود و مستقیم به سمت کیک بزرگ رفت اِما و ماه چین که هرکدام تا نصف وارد کیک بودند و حسابی مشغول خوردن کیک بودند با قیافه ی عصبانی اسب مواجه شدند و هردو با ترس به طرفی پریدند اسب به کیک برخورد کرد و کیک کاملا روی زمین ریخت و له شد کمی کیک زیر پای اسب ماند و پای اسب لیز خورد و به زمین افتاد هر پایش به سمتی افتاد و اسب بیهوش شد عروس ترسیده آرام از روی اسب پایین آمد آرایش هایش مالیده شده و موهایش نیز خراب شده بود عروس قیافه ای ناراحت و در عین حال ترسیده داشت
باجی: وای من خیلی ترسیدم!😓 تو چطور شو-چان؟،شو-چان؟...
مایکی و دراکن نیز حرف چیفویو را تایید کردند و به همین ترتیب با چی و هانما آرام پایین آمدن تا سوار اسب شوند ا/ت اسب سفیدی را که توسط اِما آرایش شده بود آورد و باجی (به کمک هانما-چان😭) سوار اسب شد ا/ت پیش چیفویو رفت و روبه روی او ایستاد
ا/ت: چیفویو ، می خوای یک چیز هیجان انگیز ببینی؟
چیفویو: چی؟ چه چیز هیجان انگیزی؟
ا/ت: با دقت نگاه کن!
ا/ت به سمت اسب رفت هانما و باجی هردو سوار اسب بودند و آرام با اسب حرکت می کردند ا/ت جلو رفت و محکم با لگد به (ب*ا*س*ن*)اسب زد و اسب شیه ی بلندی کشید و برای لحظه ای با دو پا ایستاد و آن دقایق عاشقانه به طرز وجیهی تبدیل به صحنه ای خنده دار و طنز شده بود مهمان ها در ولی که ترسیده بودند در حال خندیدن بودند اسب با سرعت از روی این میز به روی میز دیگر می پرید و هر چیزی که قبلا روی آن بود را به زمین می انداخت اسب همانطور با سرعت در حال حرکت بود و مستقیم به سمت کیک بزرگ رفت اِما و ماه چین که هرکدام تا نصف وارد کیک بودند و حسابی مشغول خوردن کیک بودند با قیافه ی عصبانی اسب مواجه شدند و هردو با ترس به طرفی پریدند اسب به کیک برخورد کرد و کیک کاملا روی زمین ریخت و له شد کمی کیک زیر پای اسب ماند و پای اسب لیز خورد و به زمین افتاد هر پایش به سمتی افتاد و اسب بیهوش شد عروس ترسیده آرام از روی اسب پایین آمد آرایش هایش مالیده شده و موهایش نیز خراب شده بود عروس قیافه ای ناراحت و در عین حال ترسیده داشت
باجی: وای من خیلی ترسیدم!😓 تو چطور شو-چان؟،شو-چان؟...
۱.۳k
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.