do not leave me
do not leave me
☆p11
سریع سوار ماشین شدیمو با سرعت حرکت کردیم به سمت خونه مامان و بابام
ویو کوک
وقتی رسیدیم خونه پدر ات هرچی اونجا رو گشتیم ات نبود پدرش هم میگفت ات نیومده اینجا احمق رفته خونه دوسپرش خودم میکشمش تو فکر بودم که با صدای یکی از نگهبانا به خودم امدم....
ویو ات
وقتی رسیدیم خونه دم در خونه کلی ون مشکی پارک بود میدونستم که کوک اونجاس میسو خیلی ترسیده بود داشتم اروم از اونجا دور میشدم که بله متاسفانه از بد شانسیم یکی از نگهبانا منو دید با داد به کوک گفت
نگهبان: ارباب خانم پارک دارن فرار میکنن
کوک: احمق برو دنبالش
خیلی ترسیده بودم فقط گاز میدادم هر چا میرفتم اونا هم بودن تصمیم گرفتم میسو و لیا رو ببرم هتل خودمم برم یجا گم و گور شم انقدر که تو کوچه پس کوچه رفتم گمم کردن دم در هتل پارک کردمو هرچی پول داشتم دادم به میسو لیا هم که دیگه بهوش امده بود فرستادمشون تو هتل و رفتم. داشتم دور میزدم که یادم افتاد من وقتی اولین بار امدم پدرم منو برد سمت دریاچه Tangeum Lake برا همین راه افتادم سمت دریاچه ماشینمو پارک کردمو کنار دریاچه نشستم دلم می خواست جیغ بزنم چرا باید اولین عشقم اینجوری باشع....
ویو کوک
بادیگاردا بهم گفتن ات رو گم کردن از ماشین پیاده شدم یادم افتاد هر وقت ناراحت بودم میرفتم دریاچه Tangeum Lake سوار ماشینم شدمو حرکت کردم سمت دریا چه ماشینمو پارککردمو پیاده شدم یه دختر رو دیدمکه خیلی شبیه ات بود رفتم کنارش نشستم برگشت بهم نگاه کرد فهمیدم ات
کوک: کدوم گوری بودی (داد)
ات: به تو چه اصن (کمی داد)
کوک: ات خفشو سر من داد نزن
ات: دلم می خواد ( دوباره کمی داد)
ویو ات
بعد از دادی که زدم کوک دستمو گرفتو محکم داشت منو میکشید تو ماشینش که دستمو محکم کشیدم و با دورفتم پریدم تو دریاچه ( خواهرم خری احیانا 😐) و خوب من احمق شنا بلد نبودم و داشتم غرق میشدم که کوک پرید تو و محکم بغلم کردو منو برد تو ماشینش
کوک: اخه احمق برا چی پریدی تو دریاچه الان سرما می خوری نمی تونی دوسپسرتو بغل کنی
ات: دوسپر کدوم دوسپسر
کوک: ات هه سو همچیو بهم گفت میدونم دوس پسر داری ولی خوب باید ولش کنی
ات: چی می گی تو هه سو به تو چی گفت
کوک:........
تموم شد امیدوارم دوست داشته باشید💜😗
☆p11
سریع سوار ماشین شدیمو با سرعت حرکت کردیم به سمت خونه مامان و بابام
ویو کوک
وقتی رسیدیم خونه پدر ات هرچی اونجا رو گشتیم ات نبود پدرش هم میگفت ات نیومده اینجا احمق رفته خونه دوسپرش خودم میکشمش تو فکر بودم که با صدای یکی از نگهبانا به خودم امدم....
ویو ات
وقتی رسیدیم خونه دم در خونه کلی ون مشکی پارک بود میدونستم که کوک اونجاس میسو خیلی ترسیده بود داشتم اروم از اونجا دور میشدم که بله متاسفانه از بد شانسیم یکی از نگهبانا منو دید با داد به کوک گفت
نگهبان: ارباب خانم پارک دارن فرار میکنن
کوک: احمق برو دنبالش
خیلی ترسیده بودم فقط گاز میدادم هر چا میرفتم اونا هم بودن تصمیم گرفتم میسو و لیا رو ببرم هتل خودمم برم یجا گم و گور شم انقدر که تو کوچه پس کوچه رفتم گمم کردن دم در هتل پارک کردمو هرچی پول داشتم دادم به میسو لیا هم که دیگه بهوش امده بود فرستادمشون تو هتل و رفتم. داشتم دور میزدم که یادم افتاد من وقتی اولین بار امدم پدرم منو برد سمت دریاچه Tangeum Lake برا همین راه افتادم سمت دریاچه ماشینمو پارک کردمو کنار دریاچه نشستم دلم می خواست جیغ بزنم چرا باید اولین عشقم اینجوری باشع....
ویو کوک
بادیگاردا بهم گفتن ات رو گم کردن از ماشین پیاده شدم یادم افتاد هر وقت ناراحت بودم میرفتم دریاچه Tangeum Lake سوار ماشینم شدمو حرکت کردم سمت دریا چه ماشینمو پارککردمو پیاده شدم یه دختر رو دیدمکه خیلی شبیه ات بود رفتم کنارش نشستم برگشت بهم نگاه کرد فهمیدم ات
کوک: کدوم گوری بودی (داد)
ات: به تو چه اصن (کمی داد)
کوک: ات خفشو سر من داد نزن
ات: دلم می خواد ( دوباره کمی داد)
ویو ات
بعد از دادی که زدم کوک دستمو گرفتو محکم داشت منو میکشید تو ماشینش که دستمو محکم کشیدم و با دورفتم پریدم تو دریاچه ( خواهرم خری احیانا 😐) و خوب من احمق شنا بلد نبودم و داشتم غرق میشدم که کوک پرید تو و محکم بغلم کردو منو برد تو ماشینش
کوک: اخه احمق برا چی پریدی تو دریاچه الان سرما می خوری نمی تونی دوسپسرتو بغل کنی
ات: دوسپر کدوم دوسپسر
کوک: ات هه سو همچیو بهم گفت میدونم دوس پسر داری ولی خوب باید ولش کنی
ات: چی می گی تو هه سو به تو چی گفت
کوک:........
تموم شد امیدوارم دوست داشته باشید💜😗
۵.۹k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.