جونگکوک دستش رو روی شونه هانا میزاره .
جونگکوک دستش رو روی شونه هانا میزاره .
( مثلا دارن با زبون اشاره حرف میزنن )
هانا : به سلام جئون خان
جونگکوک: چیزی شده
هانا : نه بابا فقط از دنده ی اسکلی خان پاشدم
جونگکوک : خب برا امتحان خوندی
هانا : آره قشنگ وسطش جر خوردم
جونگکوک: *خنده . خب بگو بینم 39√×21+103÷4×2 حلش کن
هانا : هه منو دست کم گرفتی من خودم مخ ریاضیم .(از اینجا داره حرف میزنه)خوب 21+103 میشه ....
چند دقیقه بعد
هانا : میگم اینو توضیح میدی
جونگکوک : تو که بلد بودی *درحال جر خوردن
هانا : بلدم اینو یادم رفت
جونگکوک (همچنان داره جر می خوره ولی از درون . منحرفای بدبخت 😐) براش تو ضیح میده
جونگکوک: مطمئنی می دونستی امتحان داریم ؟؟
هانا : معلومه تازه کلی هم تمرین کردم
جونگکوک ( در حال غلت خوردن توی کلاس ) : ولی ما اصلا امتحان نداریم
هانا : چجوری بکشمت خودت انتخاب کن
استاد اومد
هانا : خوش شانس فقط منم بقیه ادا در میارن
.
زنگ تفریح
جونگکوک: هانا یکم راجب خانوادت بگو
هانا : خب اِهم اِهم بنده تک فرزند میباشم ولی نمیباشم مامانم طراح لباس پدرم هم یک مورخه می دونی یه بار رفتیم یه مکان تاریخ داشت تک تک آجر های اونجا رو برسی میکرد
جونگکوک *خنده
خب داشتم میگفتم یه برادر دارم که کلا نیست اَجی مجی لاترجی شد 😐 آره دیگه بزار فکر کنم
* یک ساعت بعد *
خب چیزی به ذهنم نرسید تو بگو
جونگکوک : ...
شرایط
6 لایک 🫠
32 تا فالوور 🥹
بوس بهتون تا پارت بعد بایییی
#جونگکوک #بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #جونگ_کوک #فیک_جونگکوک #فیک_جونگ_کوک #فیک_عشق_کوچولوی_من
( مثلا دارن با زبون اشاره حرف میزنن )
هانا : به سلام جئون خان
جونگکوک: چیزی شده
هانا : نه بابا فقط از دنده ی اسکلی خان پاشدم
جونگکوک : خب برا امتحان خوندی
هانا : آره قشنگ وسطش جر خوردم
جونگکوک: *خنده . خب بگو بینم 39√×21+103÷4×2 حلش کن
هانا : هه منو دست کم گرفتی من خودم مخ ریاضیم .(از اینجا داره حرف میزنه)خوب 21+103 میشه ....
چند دقیقه بعد
هانا : میگم اینو توضیح میدی
جونگکوک : تو که بلد بودی *درحال جر خوردن
هانا : بلدم اینو یادم رفت
جونگکوک (همچنان داره جر می خوره ولی از درون . منحرفای بدبخت 😐) براش تو ضیح میده
جونگکوک: مطمئنی می دونستی امتحان داریم ؟؟
هانا : معلومه تازه کلی هم تمرین کردم
جونگکوک ( در حال غلت خوردن توی کلاس ) : ولی ما اصلا امتحان نداریم
هانا : چجوری بکشمت خودت انتخاب کن
استاد اومد
هانا : خوش شانس فقط منم بقیه ادا در میارن
.
زنگ تفریح
جونگکوک: هانا یکم راجب خانوادت بگو
هانا : خب اِهم اِهم بنده تک فرزند میباشم ولی نمیباشم مامانم طراح لباس پدرم هم یک مورخه می دونی یه بار رفتیم یه مکان تاریخ داشت تک تک آجر های اونجا رو برسی میکرد
جونگکوک *خنده
خب داشتم میگفتم یه برادر دارم که کلا نیست اَجی مجی لاترجی شد 😐 آره دیگه بزار فکر کنم
* یک ساعت بعد *
خب چیزی به ذهنم نرسید تو بگو
جونگکوک : ...
شرایط
6 لایک 🫠
32 تا فالوور 🥹
بوس بهتون تا پارت بعد بایییی
#جونگکوک #بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #جونگ_کوک #فیک_جونگکوک #فیک_جونگ_کوک #فیک_عشق_کوچولوی_من
۴.۶k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.