قدرت عشق Part 3
رانگ ـ حالتون خوبه
هانا ـ ممنون من خوبم
رانگ ـ می تونم اسمتون رو بپرسم
هانا ـ بله البته من کیم هانا هستم
و شاما فکر کنم لی رانگ باشید
رانگ ـ خوب بهتره بریم سر کلاس الا نه که معلم بیاد
هانا ـ بله
و رفتن سر کلاس
بلاخره اون روز هم تموم شد و هرکی به سمت خونه ی خودش حرکت کرد
هانا اون روز ترجیح داد به جای اینکه بره خونه یکم توی کوچه های شهر بچرخه البته تا یادم نرفته اینو بگم که هانا وضع خیلی بدی داره برای همین چند تا کار پاره وقت داره
از زبان هانا
داشتم برای خودم قدم میزدم که احساس کردم یکی داره تاقیبم
می کنه
برای اینکه مطمئن بشم توی کو چه ها رفتم
و مطمئن شدم که یکی داره تعقیبم می کنه روم رو برگردوندندم دیدم همون پسرست که توی مدرسه اومدو از دست اون پسر دیوونه نجاتم داد
هانا ـ بلخشید شما اینجا چیکار می کنید چرا دنبال من راه افتادی
رانگ ـ من دنبال شما راه نیفتادم دارم راه خونه ام رو می رم
هانا ـ خودت رو به اون راه نزن اینجا هیچ خونه ای وجود نداره و هیچ کس زندگی نمی کنه
رانگ ـ خوب مچم رو گرفتی راستش......
هانا ـ ممنون من خوبم
رانگ ـ می تونم اسمتون رو بپرسم
هانا ـ بله البته من کیم هانا هستم
و شاما فکر کنم لی رانگ باشید
رانگ ـ خوب بهتره بریم سر کلاس الا نه که معلم بیاد
هانا ـ بله
و رفتن سر کلاس
بلاخره اون روز هم تموم شد و هرکی به سمت خونه ی خودش حرکت کرد
هانا اون روز ترجیح داد به جای اینکه بره خونه یکم توی کوچه های شهر بچرخه البته تا یادم نرفته اینو بگم که هانا وضع خیلی بدی داره برای همین چند تا کار پاره وقت داره
از زبان هانا
داشتم برای خودم قدم میزدم که احساس کردم یکی داره تاقیبم
می کنه
برای اینکه مطمئن بشم توی کو چه ها رفتم
و مطمئن شدم که یکی داره تعقیبم می کنه روم رو برگردوندندم دیدم همون پسرست که توی مدرسه اومدو از دست اون پسر دیوونه نجاتم داد
هانا ـ بلخشید شما اینجا چیکار می کنید چرا دنبال من راه افتادی
رانگ ـ من دنبال شما راه نیفتادم دارم راه خونه ام رو می رم
هانا ـ خودت رو به اون راه نزن اینجا هیچ خونه ای وجود نداره و هیچ کس زندگی نمی کنه
رانگ ـ خوب مچم رو گرفتی راستش......
۹.۱k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.