وقتی بهت تجاوز شده بود و...
#فلیکس #سناریو #جونگین #یونگبوک #استری_کیدز #بی_تی_اس #هیونجین #لینو #جانگکوک #تهیونگ #بنگچان #هان
- قربان یه چیزی پیدا کردیم!
نگاهشو از پرونده زیر دستش گرفت و به یکی از سربازا داد
÷گوش میدم
سرباز جلو اومد و یه سری عکس رو روی میز گذاشت.
- با کلی تلاش بلاخره تونستیم چند تا از عکسای اون شب رو از طریق دوربین مغازه و به دست بیاریم و...
با انگشتش به افراد داخل عکس اشاره کرد.
- این دو مرد شناسایی کردیم ولی در مورد اون دختر...
عکس رو از روی میز برداشت،سریع از جاش بلند شد و با عصبانیت به سمت در خروجی رفت.
÷ اون دختر رو خودم پیدا میکنم.
°ات ویو راوی°
در حال درست کردن غذا بودی که صدای در اومد. دستاتو تمیز کردی و به سمت در رفتی، با دیدن لینو این وقت از روز متعجب شدی.
×لینو؟
با دستش به داخل هلت داد و خودشم وارد شد؛ عکس رو جلوی سینش گرفت و به دختر داخل عکس اشاره کرد.
÷ این تویی نه؟
به عکس نگاهی انداختی و هیچی نگفتی
÷ ات جواب بدهههه*با داد*
از ترس به خودت لرزیدی،عقب رفتی و اشکی از گوشه چشمت به پایین ریخت.
÷ جواب بده لعنتیییی
÷ اون شب تو بودی مگه نه؟
حالا اشکای پسر هم آروم میریختن، صداش میلرزید اما هنوز بلند بود.
÷ اون دختری که بهش ت.ج.ا.و.ز شد تو بودی مگه نه؟
بهت نگاه میکرد اما تو سرت رو پایین انداخته بودی.
×متا...سفم*با گریه زیاد*
عکس رو روی زمین انداخت و به سمتت اومد؛ محکم در آغوشت کشید. سرتو به سینش فشرد و موهاتو نوازش کرد.
×من...متاسفم...مینهو*همچنان با گریه و صدای لرزون*
چیزی نمیگفت،سکوت کرده بود و فقط صدای گریه هاش شنیده میشد. بعد از مدتی که هر دو آروم شدین سرتو از سینش جدا کرد،دستاشو قاب صورتت کرد و به چشمای خیسش نگاهی به تویی که هنوز در حال اشک ریختن بودی کرد.
÷ قول میدم ات،قول میدم اون دوتا عوضی رو پیدا کنم باشه؟
سری تکون دادی.
÷ قول میدم جبرانش کنم، قول میدم عزیزکم
دستاشو از دو طرف صورتت برداشت و به سمت دستات برد، بوسه ای روی هر کدوم از دستات گذاشت و دوباره نگاهشو بهت داد.
÷فقط یه شانس بهم بده
خودت رو توی بغلش جا دادی و سرتو تکون دادی. دستاشو دور کمرت حلقه کرد و روی سرت بوسه ای گذاشت.
اون مرد پر از عذاب وجدان بود،پر از احساس گناه و تنفر نسبت به خودش؛حالا باید با پرونده تجاوز تنها عشق زندگیش دست و پنجه نرم میکرد و این براش مثل عذاب بود...
- قربان یه چیزی پیدا کردیم!
نگاهشو از پرونده زیر دستش گرفت و به یکی از سربازا داد
÷گوش میدم
سرباز جلو اومد و یه سری عکس رو روی میز گذاشت.
- با کلی تلاش بلاخره تونستیم چند تا از عکسای اون شب رو از طریق دوربین مغازه و به دست بیاریم و...
با انگشتش به افراد داخل عکس اشاره کرد.
- این دو مرد شناسایی کردیم ولی در مورد اون دختر...
عکس رو از روی میز برداشت،سریع از جاش بلند شد و با عصبانیت به سمت در خروجی رفت.
÷ اون دختر رو خودم پیدا میکنم.
°ات ویو راوی°
در حال درست کردن غذا بودی که صدای در اومد. دستاتو تمیز کردی و به سمت در رفتی، با دیدن لینو این وقت از روز متعجب شدی.
×لینو؟
با دستش به داخل هلت داد و خودشم وارد شد؛ عکس رو جلوی سینش گرفت و به دختر داخل عکس اشاره کرد.
÷ این تویی نه؟
به عکس نگاهی انداختی و هیچی نگفتی
÷ ات جواب بدهههه*با داد*
از ترس به خودت لرزیدی،عقب رفتی و اشکی از گوشه چشمت به پایین ریخت.
÷ جواب بده لعنتیییی
÷ اون شب تو بودی مگه نه؟
حالا اشکای پسر هم آروم میریختن، صداش میلرزید اما هنوز بلند بود.
÷ اون دختری که بهش ت.ج.ا.و.ز شد تو بودی مگه نه؟
بهت نگاه میکرد اما تو سرت رو پایین انداخته بودی.
×متا...سفم*با گریه زیاد*
عکس رو روی زمین انداخت و به سمتت اومد؛ محکم در آغوشت کشید. سرتو به سینش فشرد و موهاتو نوازش کرد.
×من...متاسفم...مینهو*همچنان با گریه و صدای لرزون*
چیزی نمیگفت،سکوت کرده بود و فقط صدای گریه هاش شنیده میشد. بعد از مدتی که هر دو آروم شدین سرتو از سینش جدا کرد،دستاشو قاب صورتت کرد و به چشمای خیسش نگاهی به تویی که هنوز در حال اشک ریختن بودی کرد.
÷ قول میدم ات،قول میدم اون دوتا عوضی رو پیدا کنم باشه؟
سری تکون دادی.
÷ قول میدم جبرانش کنم، قول میدم عزیزکم
دستاشو از دو طرف صورتت برداشت و به سمت دستات برد، بوسه ای روی هر کدوم از دستات گذاشت و دوباره نگاهشو بهت داد.
÷فقط یه شانس بهم بده
خودت رو توی بغلش جا دادی و سرتو تکون دادی. دستاشو دور کمرت حلقه کرد و روی سرت بوسه ای گذاشت.
اون مرد پر از عذاب وجدان بود،پر از احساس گناه و تنفر نسبت به خودش؛حالا باید با پرونده تجاوز تنها عشق زندگیش دست و پنجه نرم میکرد و این براش مثل عذاب بود...
۲۹.۵k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.