عشق همیشگی کوک پارت ۵۱
عشق همیشگی کوک پارت ۵۱
.
دکتر اومد بیرون
دایانا:دکتر اومد
کوک رفت پیش دکتر
کوک:آقای دکتر حالش چطوره
دکتر:حالش خوبه ولی طول میکشه تا زخماش خوب شه خیلی عمیقن باید مراقبش باشین
کوک:میتونم ببینمش؟
دکتر:بله میتونی ولی فعلا بیهوشه
کوک رفت توی اتاق لینا
بعد نیم ساعت بهوش اومد
کوک:لینا حالت خوبه؟(نگران)
لینا:تو اینجا چیکار میکنی
کوک:اومدم ازت معذرت خواهی کنم
لینا:معذرت خواهی؟میدونی چقد برام سخت بود تورو با جینا میدیدم ؟
کوک:درکت میکنم ببخشید من نباید به جینا اعتماد میکردم ولی باور کم بهت خیانت نکردم
لینا:تنهام بذار
کوک:نمیخوام من دوست دارم
لینا:دروغه همش دروغه برو کوک اگه من بخوام دوباره باهات قرار بذارم اون وو نمیذاره پس سعی نکن راضیم کنی دوباره برگردم
کوک:میرم ولی بزور هم که شده دوباره تورو برمیگردونم پیش خودم
کوک برگشت خونه ی خودش
اون وو و دایانا و لینا هم رفتن خونه
اون وو:لینا دیگه نمیذارم دوباره با اون عوضی قرار بذاری فهمیدی؟
لینا:ا...اره ف...فهمیدم(لکنت)
.
ادامه داره
.
دکتر اومد بیرون
دایانا:دکتر اومد
کوک رفت پیش دکتر
کوک:آقای دکتر حالش چطوره
دکتر:حالش خوبه ولی طول میکشه تا زخماش خوب شه خیلی عمیقن باید مراقبش باشین
کوک:میتونم ببینمش؟
دکتر:بله میتونی ولی فعلا بیهوشه
کوک رفت توی اتاق لینا
بعد نیم ساعت بهوش اومد
کوک:لینا حالت خوبه؟(نگران)
لینا:تو اینجا چیکار میکنی
کوک:اومدم ازت معذرت خواهی کنم
لینا:معذرت خواهی؟میدونی چقد برام سخت بود تورو با جینا میدیدم ؟
کوک:درکت میکنم ببخشید من نباید به جینا اعتماد میکردم ولی باور کم بهت خیانت نکردم
لینا:تنهام بذار
کوک:نمیخوام من دوست دارم
لینا:دروغه همش دروغه برو کوک اگه من بخوام دوباره باهات قرار بذارم اون وو نمیذاره پس سعی نکن راضیم کنی دوباره برگردم
کوک:میرم ولی بزور هم که شده دوباره تورو برمیگردونم پیش خودم
کوک برگشت خونه ی خودش
اون وو و دایانا و لینا هم رفتن خونه
اون وو:لینا دیگه نمیذارم دوباره با اون عوضی قرار بذاری فهمیدی؟
لینا:ا...اره ف...فهمیدم(لکنت)
.
ادامه داره
۲.۰k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.