★هایبرید شیطون من★
★هایبرید شیطون من★
پارت سیزده...
_اوکی هرجور میلته، من میرم غذا بخورم توام میتونی تا برگشت کریس زیر پتو گشنگی بکشی.
از اتاق خارج شد و با انگشتای کشیده و بلندش موهاشو بالا فرستاد.
بهتر بود به حال خودش رهاش کنه تا بالاخره ناز کردنو تموم کنه و از زیر پتو بیرون بیاد.
در یخچالو باز کرد و سرشو تا نصفه تو کرد حوصله آشپزی رو نداشت و بیشتر از همه حوصله سفارش غذا رو هم نداشت و همینجور نمیتونه هایبرید هیونگشو گشنه ول کنه و الویت اول شکم خودش بود و مجبور بود یه فکری به حال شکم خودشو توله هایبرید نانازوی تو اتاقش بکنه .
صداشو کمی بالا برد تا توله هایبرید توی اتاق صداشو بشنوه :
_هی توله مسترت بهت غذا چی میده؟!
اما بازم هیچ صدایی از تو اتاق بلند نشد موهاشو چنگ زد و کلافه نفسشو بیرون داد و مشغول آشپزی شد.
بشقاب استیک رو روی میز غذا خوری گذاشت و صندلی رو عقب کشید و نشست اما اشتهایی برای خوردن نداشت و نزدیک یک ساعت میشد حتی کوچیکترین صدایی از جونگکوک بلند نشده بود و این باعث میشد هر ثانیه عذاب و وجدانش بیشتر بشه.
ادامه دارد...
پارت سیزده...
_اوکی هرجور میلته، من میرم غذا بخورم توام میتونی تا برگشت کریس زیر پتو گشنگی بکشی.
از اتاق خارج شد و با انگشتای کشیده و بلندش موهاشو بالا فرستاد.
بهتر بود به حال خودش رهاش کنه تا بالاخره ناز کردنو تموم کنه و از زیر پتو بیرون بیاد.
در یخچالو باز کرد و سرشو تا نصفه تو کرد حوصله آشپزی رو نداشت و بیشتر از همه حوصله سفارش غذا رو هم نداشت و همینجور نمیتونه هایبرید هیونگشو گشنه ول کنه و الویت اول شکم خودش بود و مجبور بود یه فکری به حال شکم خودشو توله هایبرید نانازوی تو اتاقش بکنه .
صداشو کمی بالا برد تا توله هایبرید توی اتاق صداشو بشنوه :
_هی توله مسترت بهت غذا چی میده؟!
اما بازم هیچ صدایی از تو اتاق بلند نشد موهاشو چنگ زد و کلافه نفسشو بیرون داد و مشغول آشپزی شد.
بشقاب استیک رو روی میز غذا خوری گذاشت و صندلی رو عقب کشید و نشست اما اشتهایی برای خوردن نداشت و نزدیک یک ساعت میشد حتی کوچیکترین صدایی از جونگکوک بلند نشده بود و این باعث میشد هر ثانیه عذاب و وجدانش بیشتر بشه.
ادامه دارد...
۴.۰k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳