-سلاممم
-سلاممم
ته ته بود یه نگاهی بهش کردم از سئول برگشته بود
+سلام
اون سه سال ازم بزرگتر بود و هی سی میکرد بحث و باهام باز کنه اما من اجازه نداشتم چون رل داشتم
&بیا بریم
+الان میام کوکی
-برو مهم نی
+اوکی از دیدنت خوشحالم خدافظ
&مگه من نگفتم نمیخوام باهاش حرف بزنی
+خیلی سخت میگیری
دستش و انداخت دور کمرم
&رو حرف من حرف نزن خانم جئون
+چشم
من و برد سر کلاس و رفت خودش.
صدای دعوا میومد که صدای کوک و شنیدم و دوییدم حتی یک در صد به دبیر ریاضی توجه نکردم و ته و کوک و جدا کردم و ته و بر داشتم بردم داخل یه اتاق و در قفل کردم
+فک کنم الان اوکیه
-پوف
+با کوک دیگه حرف نزن
-اون دعوا و شروع کرد
+تو ادامه نده
-خیلی خوب
جعبه کمک های اولیه و بر داشتم و دستش که پر خون شده بود و پانسمان کردم که دیدم لباسش خونیه و دکمه هاشو و باز کردم و لباسش و در آوردم و زخماش و اوکی کردم و فرستادمش بیرون و رفتم پیش کوک و یکی زدم در گوشش
&این برا چی بود؟
+اگه من قرار نیست با ته حرف بزنم تو حق نداری به اون آسیب بزنی
&تو الان ناراحت اونی؟
+پس ناراحت کی باشم؟تو؟تو کلا دردسر درست میکنی
&مشکل داری؟
+اره من واقعا خسته شدم
&میخواستی با من رل نزنی من همینم
+هه واقعا
&هوم
+پس کات
رام و کشیدم رفتم تو کلاس ته و رو میزش نشستم
+بهتری؟
-اهوم مرسی
+خواهش
دستم و بردم لا موهاش و بهمش ریختم
&ا.ت باید حرف بزنیم
+نه
&همین الان
+لظومی نداره
&گفتم بیا اینجا
رفتم جلوش وایسادم
&الان واقعا داری میگی کات؟
+اره
&یه سال خاطره کوفتی و داری میشوری میزاری کنار؟
+اره
&...
+چیه سوکوت کردی
&میشه منو ببخشی قول میدم آروم بگیرم
+نه کوک همچی بین منو تو تمومه
انداختنش بیرون کلاس و ته داخل کلاس تنها بود و خوابش برده بود و داخل یه برگه مینویسم
(از طرف ا.ت)
ته اوم نمیدونم چی باید صدات کنم چون همه بهت میگن ته خوب اوم چیزه دوست داری ببریم بیرون؟
میزارم زیر دستش و میرم بیرون و زنگ آخر که داشتیم می رفتیم خونه بارون شدید شد و ته نامرو خونه بود
-ا.تتتتتتتتت
&بیا بریم خونه
+من با تو هیجان نمیام کوک
&تو بدون من یه دقیقه زنده نمیمونی
+اونی که زنده نمیمونه تویی
&باش خدافظ
+جانم ته چیزی شده؟
-میخوای من برسونمت بارون شدیدی داره میاد
+ممنون میشم
سوار ماشین ته میشیم و میبره من و خونه خودم و ماشین کوک اونجا بود
-فردا ساعت سه اوکیه؟
+چی؟
-خودت گفتی میخوای باهام قرار بزاری من ساعت سه اینجام
+آها باشه منتظرتم بای
-بای
&ا.ت
+تمومش کن چه سیریشییییییی
هولش میدم بیرون از خونه و میرم یه دوش میگیرم و فردا ساعت سه آماده میشم میرم پیش ته
(یک سال بعد)
-عشقم
+جونم
-نظرت چیه ازدواج کنیم
+چی؟
-ازدواج کنیم
+با اجازه بزرگترها بله
-(میخنده)
یه سالن عروسی خیلی بزرگ میگیره و باهم ازدواج میکنین و میرید خونه خودتون و تو نشسته بودی رو تخت
-حتما خیلی خسته شدی
+اهوممممممم امروز خیلی بهم خوش گذشت
-خوبه
میاد اونم رو تخت میشینه و کمربندش و باز میکنه و شیطون نگاش میکنی
-چیه؟!
+چی چیه؟
-چرا اینجوری نگا میکنی؟
+یعنی نمیخوای بهم بدیش؟
-علاقه خواستی بهش داری؟
+اگه بدیش مثلا چی میشه؟
-بشین رو پام
میشینی رو پاش و لبات و میبوسه و میخوابونتت رو تخت و لختت میکنه
-خیلی سفیدی
(📿😈)
ته ته بود یه نگاهی بهش کردم از سئول برگشته بود
+سلام
اون سه سال ازم بزرگتر بود و هی سی میکرد بحث و باهام باز کنه اما من اجازه نداشتم چون رل داشتم
&بیا بریم
+الان میام کوکی
-برو مهم نی
+اوکی از دیدنت خوشحالم خدافظ
&مگه من نگفتم نمیخوام باهاش حرف بزنی
+خیلی سخت میگیری
دستش و انداخت دور کمرم
&رو حرف من حرف نزن خانم جئون
+چشم
من و برد سر کلاس و رفت خودش.
صدای دعوا میومد که صدای کوک و شنیدم و دوییدم حتی یک در صد به دبیر ریاضی توجه نکردم و ته و کوک و جدا کردم و ته و بر داشتم بردم داخل یه اتاق و در قفل کردم
+فک کنم الان اوکیه
-پوف
+با کوک دیگه حرف نزن
-اون دعوا و شروع کرد
+تو ادامه نده
-خیلی خوب
جعبه کمک های اولیه و بر داشتم و دستش که پر خون شده بود و پانسمان کردم که دیدم لباسش خونیه و دکمه هاشو و باز کردم و لباسش و در آوردم و زخماش و اوکی کردم و فرستادمش بیرون و رفتم پیش کوک و یکی زدم در گوشش
&این برا چی بود؟
+اگه من قرار نیست با ته حرف بزنم تو حق نداری به اون آسیب بزنی
&تو الان ناراحت اونی؟
+پس ناراحت کی باشم؟تو؟تو کلا دردسر درست میکنی
&مشکل داری؟
+اره من واقعا خسته شدم
&میخواستی با من رل نزنی من همینم
+هه واقعا
&هوم
+پس کات
رام و کشیدم رفتم تو کلاس ته و رو میزش نشستم
+بهتری؟
-اهوم مرسی
+خواهش
دستم و بردم لا موهاش و بهمش ریختم
&ا.ت باید حرف بزنیم
+نه
&همین الان
+لظومی نداره
&گفتم بیا اینجا
رفتم جلوش وایسادم
&الان واقعا داری میگی کات؟
+اره
&یه سال خاطره کوفتی و داری میشوری میزاری کنار؟
+اره
&...
+چیه سوکوت کردی
&میشه منو ببخشی قول میدم آروم بگیرم
+نه کوک همچی بین منو تو تمومه
انداختنش بیرون کلاس و ته داخل کلاس تنها بود و خوابش برده بود و داخل یه برگه مینویسم
(از طرف ا.ت)
ته اوم نمیدونم چی باید صدات کنم چون همه بهت میگن ته خوب اوم چیزه دوست داری ببریم بیرون؟
میزارم زیر دستش و میرم بیرون و زنگ آخر که داشتیم می رفتیم خونه بارون شدید شد و ته نامرو خونه بود
-ا.تتتتتتتتت
&بیا بریم خونه
+من با تو هیجان نمیام کوک
&تو بدون من یه دقیقه زنده نمیمونی
+اونی که زنده نمیمونه تویی
&باش خدافظ
+جانم ته چیزی شده؟
-میخوای من برسونمت بارون شدیدی داره میاد
+ممنون میشم
سوار ماشین ته میشیم و میبره من و خونه خودم و ماشین کوک اونجا بود
-فردا ساعت سه اوکیه؟
+چی؟
-خودت گفتی میخوای باهام قرار بزاری من ساعت سه اینجام
+آها باشه منتظرتم بای
-بای
&ا.ت
+تمومش کن چه سیریشییییییی
هولش میدم بیرون از خونه و میرم یه دوش میگیرم و فردا ساعت سه آماده میشم میرم پیش ته
(یک سال بعد)
-عشقم
+جونم
-نظرت چیه ازدواج کنیم
+چی؟
-ازدواج کنیم
+با اجازه بزرگترها بله
-(میخنده)
یه سالن عروسی خیلی بزرگ میگیره و باهم ازدواج میکنین و میرید خونه خودتون و تو نشسته بودی رو تخت
-حتما خیلی خسته شدی
+اهوممممممم امروز خیلی بهم خوش گذشت
-خوبه
میاد اونم رو تخت میشینه و کمربندش و باز میکنه و شیطون نگاش میکنی
-چیه؟!
+چی چیه؟
-چرا اینجوری نگا میکنی؟
+یعنی نمیخوای بهم بدیش؟
-علاقه خواستی بهش داری؟
+اگه بدیش مثلا چی میشه؟
-بشین رو پام
میشینی رو پاش و لبات و میبوسه و میخوابونتت رو تخت و لختت میکنه
-خیلی سفیدی
(📿😈)
۱۲.۴k
۰۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.