فیک تو مال منی p.3
ویو شهر بازی .
با چه وون رفتید دور زدید و بعد رفتید شهر بازی و منتظر بومگیو موندید .
بومگیو رو از دور دیدی که داره به سمتتون میدوعه.
خیلی جذاب شده بود .
بومگیو : سلام
چه وون و ا.ت : سلام
چه وون : خوب بریم پیش به سوی شهر بازییییییی
و خودش جلو تر رفت
منو بومگیو هم نگاهی به هم انداختیم و دنبالش رفتیم .
( خب خلاصش کنم براتون ...رفتن کلی وسیله سوار شدن و پشمک خوردن همین ..بخدا حال ندارم بنویسم .)
ویو بعد از شهر بازی .
خیلی خسته شده بودم و چه وون هم که همین جوری داشت با کله نیومد زمین از بس که ویسکی خورده بود .
برای چه وون تاکسی گرفتم و فرستادمش که بره .
حالا منو بومگیو تنها بودیم .
بومگیو : تو میخوای با چی بری خونه ؟
ا.ت : منتظر تاکسی میمونم تو برو .
بومگیو : نه منم وایمیسم .
منتظر تاکسی وایساده ولی اصلا ماشین اون ورا پر نمیزد .
خواستی پیاده بری .
ا.ت : من پیاده میرم خیلی خسته م نمیتونم منتظر تاکسی وایسم .
بومگیو : پس بیا باهم بریم ... راستش میخواستم یه چیزی بهت بگم .
ا.ت : چی ؟
بومگیو : من قبل از اینکه بیام شهر بازی با پدرم دعوام شده .میخواستم ببینم میتونم شب رو پیش تو بمونم ؟
ا.ت : آ... آره چرا که نه .
بومگیو : ممنون
وقتی رسیدید خونه درو باز کردی و رفتید داخل .
بومگیو : اگه مشکلی ندارد من میتونم روی مبل هم بخوابم .
ا.ت : مطمعنی ؟
بومگیو : آره
ا.ت : باشه پس شب بخیر .
بومگیو : شب بخیر .
رفتی تو اتاقت و خوابیدی .
ویو فردا ....
یونو
پارت بعدی قراره جذاب باشه
لایک و فالو یادت نره 😉😉
با چه وون رفتید دور زدید و بعد رفتید شهر بازی و منتظر بومگیو موندید .
بومگیو رو از دور دیدی که داره به سمتتون میدوعه.
خیلی جذاب شده بود .
بومگیو : سلام
چه وون و ا.ت : سلام
چه وون : خوب بریم پیش به سوی شهر بازییییییی
و خودش جلو تر رفت
منو بومگیو هم نگاهی به هم انداختیم و دنبالش رفتیم .
( خب خلاصش کنم براتون ...رفتن کلی وسیله سوار شدن و پشمک خوردن همین ..بخدا حال ندارم بنویسم .)
ویو بعد از شهر بازی .
خیلی خسته شده بودم و چه وون هم که همین جوری داشت با کله نیومد زمین از بس که ویسکی خورده بود .
برای چه وون تاکسی گرفتم و فرستادمش که بره .
حالا منو بومگیو تنها بودیم .
بومگیو : تو میخوای با چی بری خونه ؟
ا.ت : منتظر تاکسی میمونم تو برو .
بومگیو : نه منم وایمیسم .
منتظر تاکسی وایساده ولی اصلا ماشین اون ورا پر نمیزد .
خواستی پیاده بری .
ا.ت : من پیاده میرم خیلی خسته م نمیتونم منتظر تاکسی وایسم .
بومگیو : پس بیا باهم بریم ... راستش میخواستم یه چیزی بهت بگم .
ا.ت : چی ؟
بومگیو : من قبل از اینکه بیام شهر بازی با پدرم دعوام شده .میخواستم ببینم میتونم شب رو پیش تو بمونم ؟
ا.ت : آ... آره چرا که نه .
بومگیو : ممنون
وقتی رسیدید خونه درو باز کردی و رفتید داخل .
بومگیو : اگه مشکلی ندارد من میتونم روی مبل هم بخوابم .
ا.ت : مطمعنی ؟
بومگیو : آره
ا.ت : باشه پس شب بخیر .
بومگیو : شب بخیر .
رفتی تو اتاقت و خوابیدی .
ویو فردا ....
یونو
پارت بعدی قراره جذاب باشه
لایک و فالو یادت نره 😉😉
۱۹۴
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.