رمان: 𝚋𝚛𝚒𝚐𝚑𝚝 𝚏𝚞𝚝𝚞𝚛𝚎🦋🪐( آینده ی روشن)
رمان: 𝚋𝚛𝚒𝚐𝚑𝚝 𝚏𝚞𝚝𝚞𝚛𝚎🦋🪐( آینده ی روشن)
پارت9
ادامه ی پارت قبل
ک گف...
کوکی:فرار نکن بزار چندثانیه اینطوری بمونیم البته اگ میخوای گیر نیوفتی...
ات:داش چی میگف گیر بیوفتم؟! تروخدا ولم کن گیر بیوفتم ینی چی؟!
کوکی:دنبالم بیا سریع
ات:مجبور شدم دنبالش برم ی جا پشت ماشینا قایم شده بودیم من خیلی گیج بودم آخه داش چ اتفاقی میوفتاد؟! ( ات رو ب جونگکوک)میشه بهم توضیح بدی چیشده؟!
کوکی: خم شو و بالا رو ببین
ات:بلند شدم و از پشت ماشین ب بیرون نگاه کردم اونا دنبال ما بودن اصلا اونا کی بودن؟!
کوکی: میدونم الان کلی سوال تو ذهنته ولی صب کن بزار اونا برن بعد همه ی سوالاتت رو جواب میدم..
ات:میشه فقط بهم بگین اونا کین؟!
کوکی:اونا منجیرامن الان حرفی نزن تا برن
5مین بعد منجیرا گشتن ولی نتونستن پیداشون کنن و رفتن
ات: الان ک اونا رفتن پس ب سوالاتم جواب بدین میشه لطفن بگین چیشده چرا ممکنه گیر بیوفتیم ؟ اون چ سوالایی بود بالا میپرسیدین؟! اینا کی بودن چرا دنبالمون بودن؟! اصلا الان داره چ اتفاقی میوفته؟!
کوکی:اروم باش الان همچی رو بهت میگم اونا منجیرام بودن داخل کمپانی هایب قرار گذاشتن ممنوعه مخصوصا برای کارکنان با ایدل ها و اونموقع ما پیش هم بودیم و سونبه ی تو داشت دنبالت میگشت اگ میومد تو و من رو اونطوری میدید ممکن بود برات بد بشه...
ات:خب..... چرا اون لحظه اینق بهم نزدیک شدین؟!
کوکی: خب عاااا اتفا.... قی بود( با لکنت و استرس)
ات:اما.... عام خب باشه و ممنون ک منو از داخل این دردسر نجات دادین من برم حتما تا الان سونبه ام دنبالم میگرده
کوکی:عام خب خواهش مکنم باش برین( یااااا جونگکوک داری چکار میکنی؟! اخه چرا اونطوری کردییییی اگ گیر میوفتاد چی؟! اصن البوم خودت چی؟! هوففف اصن ولش) ب سمت استودیوم رفتم..
ویو ات
هوفففف بلاخره راحت شدم با اینکه هنوز کنجکاو بودم ولی میخواستم هرچه سریعتر از اونجا فرار کنم
و موفقم شدم و سریع در رفتم میخواستم برم پیش سونبه ام ولی خیلی گشنم بود من ک اینق نبودم پس برم ی چیزی بخورمممممم ب سمت فروشگاه رفتم ی فروشگاه دقیقا جلو ی هایب بود رفتم داخلش و ی خورده چیپس اینا گرفتم ک بخورم از فروشگاه اومدم بیرون رفتم داخل کمپانی ب سمت بخش عکاسی رفتم ک سونبه ام رو دیدم
سونبه ات:اتتتتتت وایسا ببینم کجا بودییییی اصن میدونی چق دنبالت گشتممممم چرا یدفعه ای قبل شدییییییی؟!
ات: عام سونبه فق 5 دقیقه نبودم رفتم بودم ی سری وسایل بخرم
سونبه: 5 دقیقه؟! داری با من شوخی میکنی میخواستی بری چیزی بخری حداقل بهم میگفتی نگرانت نمیشدم
ات:عام خب ببخشید
سونبه ات: خب حالا برو سرکارت برات یکسری فایل میفرستم
ات:چشم
ب سمت بخش عکاسی رفتم نشستم و وسایل هایی ک خریده بودم رو یکمش رو خوردم و بقیشو گذاشتم سر جاشون و فایل هارو باز کردمو مشغول کار شدم....
پایان پارت9
ببخشید پارت کمی بود بیرونم نتونستم بیشتر بنویسم🚶♀️🚶♀️💔
( امیدوارم دوست داشته باشین🙂🥺)
پارت9
ادامه ی پارت قبل
ک گف...
کوکی:فرار نکن بزار چندثانیه اینطوری بمونیم البته اگ میخوای گیر نیوفتی...
ات:داش چی میگف گیر بیوفتم؟! تروخدا ولم کن گیر بیوفتم ینی چی؟!
کوکی:دنبالم بیا سریع
ات:مجبور شدم دنبالش برم ی جا پشت ماشینا قایم شده بودیم من خیلی گیج بودم آخه داش چ اتفاقی میوفتاد؟! ( ات رو ب جونگکوک)میشه بهم توضیح بدی چیشده؟!
کوکی: خم شو و بالا رو ببین
ات:بلند شدم و از پشت ماشین ب بیرون نگاه کردم اونا دنبال ما بودن اصلا اونا کی بودن؟!
کوکی: میدونم الان کلی سوال تو ذهنته ولی صب کن بزار اونا برن بعد همه ی سوالاتت رو جواب میدم..
ات:میشه فقط بهم بگین اونا کین؟!
کوکی:اونا منجیرامن الان حرفی نزن تا برن
5مین بعد منجیرا گشتن ولی نتونستن پیداشون کنن و رفتن
ات: الان ک اونا رفتن پس ب سوالاتم جواب بدین میشه لطفن بگین چیشده چرا ممکنه گیر بیوفتیم ؟ اون چ سوالایی بود بالا میپرسیدین؟! اینا کی بودن چرا دنبالمون بودن؟! اصلا الان داره چ اتفاقی میوفته؟!
کوکی:اروم باش الان همچی رو بهت میگم اونا منجیرام بودن داخل کمپانی هایب قرار گذاشتن ممنوعه مخصوصا برای کارکنان با ایدل ها و اونموقع ما پیش هم بودیم و سونبه ی تو داشت دنبالت میگشت اگ میومد تو و من رو اونطوری میدید ممکن بود برات بد بشه...
ات:خب..... چرا اون لحظه اینق بهم نزدیک شدین؟!
کوکی: خب عاااا اتفا.... قی بود( با لکنت و استرس)
ات:اما.... عام خب باشه و ممنون ک منو از داخل این دردسر نجات دادین من برم حتما تا الان سونبه ام دنبالم میگرده
کوکی:عام خب خواهش مکنم باش برین( یااااا جونگکوک داری چکار میکنی؟! اخه چرا اونطوری کردییییی اگ گیر میوفتاد چی؟! اصن البوم خودت چی؟! هوففف اصن ولش) ب سمت استودیوم رفتم..
ویو ات
هوفففف بلاخره راحت شدم با اینکه هنوز کنجکاو بودم ولی میخواستم هرچه سریعتر از اونجا فرار کنم
و موفقم شدم و سریع در رفتم میخواستم برم پیش سونبه ام ولی خیلی گشنم بود من ک اینق نبودم پس برم ی چیزی بخورمممممم ب سمت فروشگاه رفتم ی فروشگاه دقیقا جلو ی هایب بود رفتم داخلش و ی خورده چیپس اینا گرفتم ک بخورم از فروشگاه اومدم بیرون رفتم داخل کمپانی ب سمت بخش عکاسی رفتم ک سونبه ام رو دیدم
سونبه ات:اتتتتتت وایسا ببینم کجا بودییییی اصن میدونی چق دنبالت گشتممممم چرا یدفعه ای قبل شدییییییی؟!
ات: عام سونبه فق 5 دقیقه نبودم رفتم بودم ی سری وسایل بخرم
سونبه: 5 دقیقه؟! داری با من شوخی میکنی میخواستی بری چیزی بخری حداقل بهم میگفتی نگرانت نمیشدم
ات:عام خب ببخشید
سونبه ات: خب حالا برو سرکارت برات یکسری فایل میفرستم
ات:چشم
ب سمت بخش عکاسی رفتم نشستم و وسایل هایی ک خریده بودم رو یکمش رو خوردم و بقیشو گذاشتم سر جاشون و فایل هارو باز کردمو مشغول کار شدم....
پایان پارت9
ببخشید پارت کمی بود بیرونم نتونستم بیشتر بنویسم🚶♀️🚶♀️💔
( امیدوارم دوست داشته باشین🙂🥺)
۳.۲k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.