(شادی اور) part 23
بدون اینکه به دور و ورم نگاه کنم دوییدم سمت ماشین مامانم که یهو یه دستی منو کشید سمت خودش وقتی به خودم اومدم فهمیدم شوگاعه و اگه دستمو نمیکشید ممکن بود یه ماشین بزنه بهم
€حالت خوبه؟
¢اره خوبم
ولی دقیقا وقتی کلمه خوبمو گفتم گریم گرفت(گایز اشتباهی متوجه نشین سوبین بخاطر اتفاقی که واسش اوفتاد گریش گرفته بود نه بخاطر اینکه مامانش منتظرش مونده) و نمیدونستم دارم چیکار میکنم و خودم و توی بغل شوگا جا دادم و اونم متقابلا بغلم کرد وقتی فهمیدم چیکار کردم سریع از بغلش اومدم بیرون
¢ببخشید
و خواستم دوباره از خیابون رد شم که دستمو گرفت
€بیا باهم بریم
¢باشه(با چشمای اشکی)
باهم از خیابون رد شدیم و رفتم پیش مامانم و شوگا هم اومد
€سلام خانم کیم. ببخشید که منتظرتون گزاشتم سوبین بخاطر من نتونست زود تر بیادش
همینطوری بهش نگاه میکردم وای خدا اون یه جنتلمن واقعیه (ادمین:پس فک کردی الکی بهش میگیم اگوست دی اعظم؟ )
م.س:اشکال نداره. سوبین بیا سوار شو
رفتم سوار شدم و بعد از خدافظی کردن با شوگا حرکت کردیم توی مسیر هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد رسیدیم خونه و و نشستم روی مبل و مامانم هم کنارم نشسته بود
¢مامان باید یه چیزی بهت بگم
¢تقصیر شوگا نبود که دیر اومدم دوتا پسر مزاحمم شده بودن و شوگا اومد تا به من کمک کنه تازه خودشم پیشونی و لبش زخمی شد فقط اون موقع گفت که تقصیر اون بوده که دیر اومدم اما اگه اون نبود معلوم نبود الان چه بلایی سر من میومد
م.س:اشکال نداره دخترم الان حال خودت خوبه؟
¢هوم
مامانم سرمو نوازش کرد و بغلم کرد بعدش رفتم دست و صورتمو شستمو و لباسامو عوض کردم و رفتم یکم استراحت کنم
.
.
.
گایز ببخشید نمیتونه بیشتر بزارم فردا امتحان ریاضی دارم برام دعا کنین حداقل بالای 15 بگیرم 😂🙂💜
€حالت خوبه؟
¢اره خوبم
ولی دقیقا وقتی کلمه خوبمو گفتم گریم گرفت(گایز اشتباهی متوجه نشین سوبین بخاطر اتفاقی که واسش اوفتاد گریش گرفته بود نه بخاطر اینکه مامانش منتظرش مونده) و نمیدونستم دارم چیکار میکنم و خودم و توی بغل شوگا جا دادم و اونم متقابلا بغلم کرد وقتی فهمیدم چیکار کردم سریع از بغلش اومدم بیرون
¢ببخشید
و خواستم دوباره از خیابون رد شم که دستمو گرفت
€بیا باهم بریم
¢باشه(با چشمای اشکی)
باهم از خیابون رد شدیم و رفتم پیش مامانم و شوگا هم اومد
€سلام خانم کیم. ببخشید که منتظرتون گزاشتم سوبین بخاطر من نتونست زود تر بیادش
همینطوری بهش نگاه میکردم وای خدا اون یه جنتلمن واقعیه (ادمین:پس فک کردی الکی بهش میگیم اگوست دی اعظم؟ )
م.س:اشکال نداره. سوبین بیا سوار شو
رفتم سوار شدم و بعد از خدافظی کردن با شوگا حرکت کردیم توی مسیر هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد رسیدیم خونه و و نشستم روی مبل و مامانم هم کنارم نشسته بود
¢مامان باید یه چیزی بهت بگم
¢تقصیر شوگا نبود که دیر اومدم دوتا پسر مزاحمم شده بودن و شوگا اومد تا به من کمک کنه تازه خودشم پیشونی و لبش زخمی شد فقط اون موقع گفت که تقصیر اون بوده که دیر اومدم اما اگه اون نبود معلوم نبود الان چه بلایی سر من میومد
م.س:اشکال نداره دخترم الان حال خودت خوبه؟
¢هوم
مامانم سرمو نوازش کرد و بغلم کرد بعدش رفتم دست و صورتمو شستمو و لباسامو عوض کردم و رفتم یکم استراحت کنم
.
.
.
گایز ببخشید نمیتونه بیشتر بزارم فردا امتحان ریاضی دارم برام دعا کنین حداقل بالای 15 بگیرم 😂🙂💜
۳.۶k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.