پسری از جنس تاریکی پارت ۳
گارسن سر میز اومد...گفت : قبل از اینکه چیزی سفارش بدید باید قبلش پولش رو پرداخت کنید آقای محترم....
حوصله فکر کردن نداشتم دست کردم داخل جیبم و چند اسکناس گذاشتم روی میز...
چیزی برام بیار که حس رهایی بهم بده...
گارسن پول رو برداشت و رفت...
سرم داشت از درد می ترکید ...نمیتونستم دردشو تحمل کنم...منتظر نوشیدنی بودم...که گارسن اومد...یک لیوان آب جلوی من گذاشت
بدجور خون جلوی چشمام رو گرفت ....
سرش داد زدم و گفتم...مرتیکه این چیه برای من آوردی؟
گارسن : نوشیدنی به ارزش پول تون ...
یعنی پول من یک لیوان ویسکی نمیکرد؟
گارسن : خیر حالا آب تون رو بخورید و تشریف ببرید تا با لحن دیگری باهاتون برخورد نکردم...
لیوان رو برداشتم...
کوبیدمش زمین طوری که صد تیکه شد....
داشتم میرفتم...که یکی از پشت شونمو گرفت...
ادامه دارد....
حوصله فکر کردن نداشتم دست کردم داخل جیبم و چند اسکناس گذاشتم روی میز...
چیزی برام بیار که حس رهایی بهم بده...
گارسن پول رو برداشت و رفت...
سرم داشت از درد می ترکید ...نمیتونستم دردشو تحمل کنم...منتظر نوشیدنی بودم...که گارسن اومد...یک لیوان آب جلوی من گذاشت
بدجور خون جلوی چشمام رو گرفت ....
سرش داد زدم و گفتم...مرتیکه این چیه برای من آوردی؟
گارسن : نوشیدنی به ارزش پول تون ...
یعنی پول من یک لیوان ویسکی نمیکرد؟
گارسن : خیر حالا آب تون رو بخورید و تشریف ببرید تا با لحن دیگری باهاتون برخورد نکردم...
لیوان رو برداشتم...
کوبیدمش زمین طوری که صد تیکه شد....
داشتم میرفتم...که یکی از پشت شونمو گرفت...
ادامه دارد....
۱۶۱
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.