بابایی جونم 💛 ▪︎Part 14▪︎
جیمین با منیجرتماس گرفت و اونم گفت که میاره ماشینش رو بعد از قطع کردن تماس نگاهی به جانا انداخت
جیمین: جانا
جانا: .....
جیمین: یونا جانا چشه؟(اروم)
یونا: میگم بهت رسیدیم خونه
جیمین: اکی
بعد از رسیدن به خونه همگی رفتیم داخل و جانا بدون هیچ حرفی رفت اتاقش
جیمین: چرا اینجوری شده؟
یونا: فکر میکنه اون باعث بد شدن حالت شده
جیمین: چی؟!
یونا: منم تعجب کردم از حرفش
جیمین: من باهاش حرف
یونا: باشه
جیمین لباسش رو عوض کرد و رفت داخل اتاق جانا
(جیمین)
رفتم داخل و دیدم جانا رو تختش پشت به من خوابیده رفتم نزدیک و منم رو تختش دراز کشیدم و بغل و نوازشش کردم
جیمین: دخترم چرا با من حرف نمیزنی؟ من کار اشتباهی کردم؟
جانا: نچ
جیمین: خب پس چرا باهام حرف نمیزنی؟ نکنه مامانت راست میگه که خودتو مقصر میدونی؟
جانا: اوهوم
جیمین: جانا این مسئله واقعا به تو مربوط نبود من فقط خستگی چند روزم بهم فشار اورد عزیزم وگرنه اینکه من یه راه نیم ساعترو بیام دنبالت که منو خسته نکرد عزیز دلم دیگه نبینم از این حرفا بزنیا
جانا: چشم
جیمین: خب حالا بلند شو باهم بریم آب بازی
جانا: اخجونننن
جیمین: بزن بریم
هر دو بلند شدن و رفتن سمت استخر و یونا هم مایو رو تن جانا کرد و با جیمین فرستاد اون دو تا کلی باهم بازی کردن و بعد از یه حموم دوتایی اومدن بیرون و لباس پوشیدن و جیمین موهای جانارو خشک کرد بعدش هم رفتن نشستن بازی مارپله انجام دادن و کلی خوش گذروندن
کپی ممنوع ❌
جیمین: جانا
جانا: .....
جیمین: یونا جانا چشه؟(اروم)
یونا: میگم بهت رسیدیم خونه
جیمین: اکی
بعد از رسیدن به خونه همگی رفتیم داخل و جانا بدون هیچ حرفی رفت اتاقش
جیمین: چرا اینجوری شده؟
یونا: فکر میکنه اون باعث بد شدن حالت شده
جیمین: چی؟!
یونا: منم تعجب کردم از حرفش
جیمین: من باهاش حرف
یونا: باشه
جیمین لباسش رو عوض کرد و رفت داخل اتاق جانا
(جیمین)
رفتم داخل و دیدم جانا رو تختش پشت به من خوابیده رفتم نزدیک و منم رو تختش دراز کشیدم و بغل و نوازشش کردم
جیمین: دخترم چرا با من حرف نمیزنی؟ من کار اشتباهی کردم؟
جانا: نچ
جیمین: خب پس چرا باهام حرف نمیزنی؟ نکنه مامانت راست میگه که خودتو مقصر میدونی؟
جانا: اوهوم
جیمین: جانا این مسئله واقعا به تو مربوط نبود من فقط خستگی چند روزم بهم فشار اورد عزیزم وگرنه اینکه من یه راه نیم ساعترو بیام دنبالت که منو خسته نکرد عزیز دلم دیگه نبینم از این حرفا بزنیا
جانا: چشم
جیمین: خب حالا بلند شو باهم بریم آب بازی
جانا: اخجونننن
جیمین: بزن بریم
هر دو بلند شدن و رفتن سمت استخر و یونا هم مایو رو تن جانا کرد و با جیمین فرستاد اون دو تا کلی باهم بازی کردن و بعد از یه حموم دوتایی اومدن بیرون و لباس پوشیدن و جیمین موهای جانارو خشک کرد بعدش هم رفتن نشستن بازی مارپله انجام دادن و کلی خوش گذروندن
کپی ممنوع ❌
۸۳.۳k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.