part: 17
هیوجو: خسته نمیشی انقد عکس میگیری از خودت
هانا: اخه وقتی اینقد هندسامم مگه میشه نگیرم
یکی در زد و بعد پسرا اومدن داخل یلحظه ی تصاویر ناواضحی تو ذهنم پخش میشدن ولی قادر به تشخیصشون نبودم ی صدای اشنا اون صدا داشت اذیتم میکرد و هی میگفت"من ورلد وایلد هندسامم هیچکی به پای من نمیرسه حس میکردم سرم داره منفجر میشه با ی دستم سرمو گرفتم و دست دیگمو به میز تکیه دادم تا مانع از زمین خوردنم بشه
بعد چن دقیقه دیگه اون صدا قط شدو حالم خوب شد
چشمامو چندبار باز و بسته کردم وقتی سرمو بلند کردم دیدم همشون دورم جمع شدن
سوبین: حالت خوبه
هانا: ارع خوبم چیزیم نیس
هیوجو: چت شد یهو
هانا: چیزی نیس سرم یکم درد گرف
نامی: همیشه اینجوری میشی
هانا: بعضی وقتا حالا اینارو ولش بیاین بریم مسابقه بدیم
کوک: مطمئنی خوبی
هانا: ارع خوبم بریم
وقتی رفتیم بیرون دیگه پیست مث چن دقیقه پیش پر از ادم نبود و خالیه خالی بود و فقط ماها اونجا بودیم
جونگ کوک روبه روم اونطرف خط شروع وایساده بود لباس سرهمی مشکی ای پوشیده بود که اطرافش رو دو خط موازی زرد طی میکرد و قد بلند و شونه های پهنش رو به نمایش میزاشت لباسای هممون همینطوری بود ولی این لباس تو تن این پسر عضله ای و قد بلند خیلی بیشتر ازهمه نشسته بود و جذابترش میکرد
ایش من چی دارم میگم انگار نقشم برعکس شدو قبله اینکه اون عاشقم بشه قراره من عاشق اون بشم ولی من قلبی ندارم که بخواد کسی رو تو خودش جا بده یا براش بتپه من فقط ی تیکه سنگ تو سینم دارم
هانا: اخه وقتی اینقد هندسامم مگه میشه نگیرم
یکی در زد و بعد پسرا اومدن داخل یلحظه ی تصاویر ناواضحی تو ذهنم پخش میشدن ولی قادر به تشخیصشون نبودم ی صدای اشنا اون صدا داشت اذیتم میکرد و هی میگفت"من ورلد وایلد هندسامم هیچکی به پای من نمیرسه حس میکردم سرم داره منفجر میشه با ی دستم سرمو گرفتم و دست دیگمو به میز تکیه دادم تا مانع از زمین خوردنم بشه
بعد چن دقیقه دیگه اون صدا قط شدو حالم خوب شد
چشمامو چندبار باز و بسته کردم وقتی سرمو بلند کردم دیدم همشون دورم جمع شدن
سوبین: حالت خوبه
هانا: ارع خوبم چیزیم نیس
هیوجو: چت شد یهو
هانا: چیزی نیس سرم یکم درد گرف
نامی: همیشه اینجوری میشی
هانا: بعضی وقتا حالا اینارو ولش بیاین بریم مسابقه بدیم
کوک: مطمئنی خوبی
هانا: ارع خوبم بریم
وقتی رفتیم بیرون دیگه پیست مث چن دقیقه پیش پر از ادم نبود و خالیه خالی بود و فقط ماها اونجا بودیم
جونگ کوک روبه روم اونطرف خط شروع وایساده بود لباس سرهمی مشکی ای پوشیده بود که اطرافش رو دو خط موازی زرد طی میکرد و قد بلند و شونه های پهنش رو به نمایش میزاشت لباسای هممون همینطوری بود ولی این لباس تو تن این پسر عضله ای و قد بلند خیلی بیشتر ازهمه نشسته بود و جذابترش میکرد
ایش من چی دارم میگم انگار نقشم برعکس شدو قبله اینکه اون عاشقم بشه قراره من عاشق اون بشم ولی من قلبی ندارم که بخواد کسی رو تو خودش جا بده یا براش بتپه من فقط ی تیکه سنگ تو سینم دارم
۶.۹k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.