هم خونه ی جدیدم اوبانای پارت ۱۰
از زبان میتسوری:
اوبانای منو با دستاش قفل کرد اومد نزدیک و منو بوسید
این دفعه هیچی ازش نخورده بود
از ترس دیوونه شدم
کم کم اوفتادیم پایین کیمونوم رو باز کرد
***واردم کرد و کم کم ناله میکردم
گفتم:للل...لطفا...ت ت ت ...تموم ش کن
خیلی دردناک بود ناله ی اوبانای هم کم کم شروع شد
پنجره باز بود و نمیشد برم و ببندمش
دوباره منو بوسید و با زبونم بازی میکرد
سمت سینه هام رفت یکی رو مک میزد وبا یکی یازی میکرد
به زور گفتم:آه او او بانای ت...تمومش..ک .کن
در گوشم گفت: تازه شروع شده
حدودا کل گردنم رو لیس زد
بعدش که درش اورد
بلند شد منو بلند کرد و بردم روی تخت
اتاق رو تاریک کرد
ترسیدم پتو رو کشیدم روی خودم
اومد زیر پتو نور خیلی خیلی کوچیکی رو روشن کرد
دوباره کار های اون روز رو کرد و کم کم خوابمون برد
بیدار که شدیم رفتیم سر کار و ظهر برگشتیم
(چند روز بعد)
سرم توی گوشی بود اوبانای اومد داخل سریع گوشیمو خاموش کردم چون آکازا باز هم پیام داده بود
گوشیم رمز نداشت دوباره پیام داد گوشیم روشن شد و محتویات پیام توش معلوم بود
دیدش و گفت :چرا آکازا بهت پیام میده
گفتم:نن نمیدونم...
اومد نزدیک گفت:باید یه کاری کنم
گفتم: نهه..دد.دوباره نه
گفت:درد نداره
اومد و واردم کرد
خیلی درد داشت
اومد جلو تر و...
ادامه دارد...
اوبانای منو با دستاش قفل کرد اومد نزدیک و منو بوسید
این دفعه هیچی ازش نخورده بود
از ترس دیوونه شدم
کم کم اوفتادیم پایین کیمونوم رو باز کرد
***واردم کرد و کم کم ناله میکردم
گفتم:للل...لطفا...ت ت ت ...تموم ش کن
خیلی دردناک بود ناله ی اوبانای هم کم کم شروع شد
پنجره باز بود و نمیشد برم و ببندمش
دوباره منو بوسید و با زبونم بازی میکرد
سمت سینه هام رفت یکی رو مک میزد وبا یکی یازی میکرد
به زور گفتم:آه او او بانای ت...تمومش..ک .کن
در گوشم گفت: تازه شروع شده
حدودا کل گردنم رو لیس زد
بعدش که درش اورد
بلند شد منو بلند کرد و بردم روی تخت
اتاق رو تاریک کرد
ترسیدم پتو رو کشیدم روی خودم
اومد زیر پتو نور خیلی خیلی کوچیکی رو روشن کرد
دوباره کار های اون روز رو کرد و کم کم خوابمون برد
بیدار که شدیم رفتیم سر کار و ظهر برگشتیم
(چند روز بعد)
سرم توی گوشی بود اوبانای اومد داخل سریع گوشیمو خاموش کردم چون آکازا باز هم پیام داده بود
گوشیم رمز نداشت دوباره پیام داد گوشیم روشن شد و محتویات پیام توش معلوم بود
دیدش و گفت :چرا آکازا بهت پیام میده
گفتم:نن نمیدونم...
اومد نزدیک گفت:باید یه کاری کنم
گفتم: نهه..دد.دوباره نه
گفت:درد نداره
اومد و واردم کرد
خیلی درد داشت
اومد جلو تر و...
ادامه دارد...
۴.۷k
۰۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.