فیک جونگ کوک پارت ۴۶ (معشوقه) فصل ۲
ویو ا.ت:
وقتی با جونگ کوک از اون عمارت رفتم بلافاصله سوار ماشینی شدیم که اون آورده بود...
ا.ت: کجا میخوام بریم جونگ کوک؟ تو که میدونی اون بزرگترین مافیای کره اس قطعا آروم نمیشینه و منو پیدا میکنه!
جونگ کوک: نگران نباش بیب هیچ کاری نمیتونه کنه!..راستی قیافه ی اونو دیدی؟..اسمش چیه؟..اونو شناختی؟..
ا.ت: خببب راستش نه..نه اونو دیدم نه اسمشو بهم گفت..همش قیافشو میپوشوند..
یه دفعه ماشینو با شتاب نگه داشت..
جونگ کوک: لعنتییییی تو باید برای فهمیدن هویتش باهاش سkس میکردی و فریبش میدادی!یعنی حتی اط پس یه کار ساده هم برنمیایییییی!(عربده)
با عربده ای که کشید خیلی ترسیدم و سرجام خشک شدم..اون چش شده بود؟..چرا انقد باهام بد حرف میزد؟..حتی وقتی که دو بار قلبشو شکوندم انقد سرم داد نکشید!..اون چش شده اگه واقعا عاشقمه پس چرا میگه باید با ارباب سkس میکردم؟!.....سرمو انداختم پایین و آروم اشک میریختم..
ا.ت:شاید بهتر بود که پیش ارباب میموندم..(گریه)
جونگ کوک: اممم..چیزه..اممم ببخشید پرنسسم یه لحظه نفهمیدم چی گفتم..منو ببخش!
ا.ت: ولی تو گفتی من باید با اون..
جونگ کوک : هیسسس دیگه بسه..
بعد آروم سرشو جلو آورد و صورتشو بت دستاش گرفت و خواست لbاشو روی لbام بزاره که دستاشو کنار زدم و خودمو قهر گرفتم..
ا.ت: نمیشه..بهت bوس نمیدم..هنوز باهات قهرم..(کیوت )
جونگ کوک: یاااا بیب نکن دیگه..
ا.ت: نمیخوام...
بعد دوباره ماشینو روشن کرد و راه افتاد..بعد چند مین دستشو روی شونم گذاشت و آروم مaلش داد..
ا.ت:آخیششش..مرسی خیلی درد میکنه..
با این حرفم مaلش دستشو بیشتر کرد...چند مین گذشته بود که آروم دستشو از روی شونم سر داد و سمت sینم برد و یهو sینم رو توی دستش گرفت و مaلید..
ا.ت: هییییی نکن بدجنسسسس...
یهو فشاری به sینم وارد کرد که باعث شده نaله ای از بین لbام در بره..
جونگ کوک: حالا bوس میدی؟
ا.ت: آهههه...نه نمیدم...ولم کن خیلی بدی..
جونگ کوک: عه اینطوریه!پس منم انقد این کارو میکنم که بجای bوس کردن بگی بیا بکنم!
ا.ت: باشه غلط کردممم..فقط دیگه بس کنننن
یهو sینم رو ول کرد که bوسه ای روی لbش گذاشتم که دوباره راه افتادیم...
رسیدیم به یه عمارت بزرگ ولی به بزرگی عمارت ارباب نبود..رفتیم داخل..
جونگ کوک: نگران نباش دیگه نمیزارم دست اون عوضی قاتل بهت برسه..
ا.ت: بهش اینطور نگو..
خودمم نفهمیدم چی شد که اینطور گفتم! حتما الان جونگ کوک از حرفم ناراحت میشه!
ا.ت: امم..یعنی...منظورم اینه که..
جونگ کوک: هیسس هیچی نمیخواد بگی بیا بریم داخل کسی که کمکم کرد پیدات کتم رو بهت معرفی کنم!..از این به بعد باید با اون همکاری کنیم!
رفتیم داخل و با دیدن چهره ای که روبه روم بود خشکم زد!.....
وقتی با جونگ کوک از اون عمارت رفتم بلافاصله سوار ماشینی شدیم که اون آورده بود...
ا.ت: کجا میخوام بریم جونگ کوک؟ تو که میدونی اون بزرگترین مافیای کره اس قطعا آروم نمیشینه و منو پیدا میکنه!
جونگ کوک: نگران نباش بیب هیچ کاری نمیتونه کنه!..راستی قیافه ی اونو دیدی؟..اسمش چیه؟..اونو شناختی؟..
ا.ت: خببب راستش نه..نه اونو دیدم نه اسمشو بهم گفت..همش قیافشو میپوشوند..
یه دفعه ماشینو با شتاب نگه داشت..
جونگ کوک: لعنتییییی تو باید برای فهمیدن هویتش باهاش سkس میکردی و فریبش میدادی!یعنی حتی اط پس یه کار ساده هم برنمیایییییی!(عربده)
با عربده ای که کشید خیلی ترسیدم و سرجام خشک شدم..اون چش شده بود؟..چرا انقد باهام بد حرف میزد؟..حتی وقتی که دو بار قلبشو شکوندم انقد سرم داد نکشید!..اون چش شده اگه واقعا عاشقمه پس چرا میگه باید با ارباب سkس میکردم؟!.....سرمو انداختم پایین و آروم اشک میریختم..
ا.ت:شاید بهتر بود که پیش ارباب میموندم..(گریه)
جونگ کوک: اممم..چیزه..اممم ببخشید پرنسسم یه لحظه نفهمیدم چی گفتم..منو ببخش!
ا.ت: ولی تو گفتی من باید با اون..
جونگ کوک : هیسسس دیگه بسه..
بعد آروم سرشو جلو آورد و صورتشو بت دستاش گرفت و خواست لbاشو روی لbام بزاره که دستاشو کنار زدم و خودمو قهر گرفتم..
ا.ت: نمیشه..بهت bوس نمیدم..هنوز باهات قهرم..(کیوت )
جونگ کوک: یاااا بیب نکن دیگه..
ا.ت: نمیخوام...
بعد دوباره ماشینو روشن کرد و راه افتاد..بعد چند مین دستشو روی شونم گذاشت و آروم مaلش داد..
ا.ت:آخیششش..مرسی خیلی درد میکنه..
با این حرفم مaلش دستشو بیشتر کرد...چند مین گذشته بود که آروم دستشو از روی شونم سر داد و سمت sینم برد و یهو sینم رو توی دستش گرفت و مaلید..
ا.ت: هییییی نکن بدجنسسسس...
یهو فشاری به sینم وارد کرد که باعث شده نaله ای از بین لbام در بره..
جونگ کوک: حالا bوس میدی؟
ا.ت: آهههه...نه نمیدم...ولم کن خیلی بدی..
جونگ کوک: عه اینطوریه!پس منم انقد این کارو میکنم که بجای bوس کردن بگی بیا بکنم!
ا.ت: باشه غلط کردممم..فقط دیگه بس کنننن
یهو sینم رو ول کرد که bوسه ای روی لbش گذاشتم که دوباره راه افتادیم...
رسیدیم به یه عمارت بزرگ ولی به بزرگی عمارت ارباب نبود..رفتیم داخل..
جونگ کوک: نگران نباش دیگه نمیزارم دست اون عوضی قاتل بهت برسه..
ا.ت: بهش اینطور نگو..
خودمم نفهمیدم چی شد که اینطور گفتم! حتما الان جونگ کوک از حرفم ناراحت میشه!
ا.ت: امم..یعنی...منظورم اینه که..
جونگ کوک: هیسس هیچی نمیخواد بگی بیا بریم داخل کسی که کمکم کرد پیدات کتم رو بهت معرفی کنم!..از این به بعد باید با اون همکاری کنیم!
رفتیم داخل و با دیدن چهره ای که روبه روم بود خشکم زد!.....
۶.۷k
۱۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.