پارت ۸ فیک تهکوک
مرسی که میخونی شرایط پارت بعدی رو آخر فیک گذاشتم
ویو ته
داشتم تو آشپزخونه ورجه وورجه میکردم که یهو لیز خوردم و کوک منو گرفت
********
_حالت خوبه؟
+آااا آره ممنون
_بهت گفتم انقدر ورجه وورجه نکن اگه نمیتونستم بگیرمت چی ؟
+عاااا متاسفم
_چیزه ناراحت نشو بدو بدو برو اونا رو تیکه کن من خودم درست میکنم🙂
+باشه
[۱ساعت بعد]
_بفرمایید
+مرسی😁
_نوش جونت
+میگم جونگ کوکی
_بله؟.
+هر دفعه میخوام ازت بپرسم یا یادم میره یا یچیزی میشه نصفه میمونه!خب میگفتی از بچگیم حواست بهم هست قضیه چیه؟
_عااااا خب بخوریم بعدا بهت میگم
+یادمون میره همین الان بگو
_نگران نباش یادمون نمیره
+باشه
[بعد از خوردن غذا تو اتاق کوک]
+خب میشنوم
_اولین بار وقتی که بچه بودی تو مدرسه ی ***** دیدمت تو اول بودی و من سوم ولی تازه و اولین سالی بود که اونجا اومدم چون تازه اثاث کشی کرده بودیم
زیاد با اونجا آشنایی نداشتم و از همون بچگیمم زیاد با بقیه جور نمیشدم و نسبت به همه بی تفاوت بودم ولی تو اون مدرسه ی پسر خیلی توجه م رو جلب کرد اون نمره هاش همیشه عالی بوده و مورد تایید کل معلما بود ولی بقیه بچه از رو هرچی که حالا بود بهش زور میگفتن ولی اون فقط سکوت میکرد و سرش رو مینداخت پایین و میرفت حتی ی بارم زخمیش کردن ولی اون بی تفاوت بلند شد و ب راهش ادامه داد اون پسر اولین آدمی بود که انقدر بهش اهمیت میدادم بعد از اون به کاراش و اخلاق و رفتارش علاقه مند شدم و دنبالش میکردم حتی ی بار تو دبیرستانی که بود جونش رو نجات دادم و ازش ی نشونه دیدم و بعد از اون برای ادامه تحصیل رفتم آمریکا و دیگه خبری ازش نداشتم.بعد .............
+نگو که اینا همش برای من بوده نگو که اون پسره من بودم !؟!!
_درسته تو رو اون روز تو کافه دیدمت و اگه اون ماه گرفتگی رو روی ترقوه ی راستت نداشتی نمیشناختمت![حیح ماه گرفتگی خودمو نسبت دادم به ته😂😂]
+جدی ؟
_هممممم ولی فکر نمیکردم اون پیگیر بودن تهش به عشق ختم بشه!
+چی ؟ منظورت چیه؟
_اون توجه ساده ی بچگیم باعث شد الان نسبت بهت احساس داشته باشم تهیونگ !
+جونگ کوک!؟!!!
_درک میکنی چی میگم!
نمیدونستم .....نمیدونستم چی توی دلمه.....نمیدونستم الان بزارم برم یا چی.......نمیدونستم چه جوابی بدم؟.....نمیدونم این فکری که ب سرم زده درسته یا نه.......هممم
ویو کوک
با چشما و نگاه های منتظرم تو چشماش نگاه میکردم و میخواستم لب بزنه و چیزی بگه .....هر چیزی جز سکوت.....این سکوت سنگینش قلبمو پاره میکنه!....
_تهی.........
یهو اومد سمتم و لباشو گذاشت روی لبام و آروم مک میزد ........خیلی خوب میبوسید............
[۲ مین بعد]
لباشو برداشت ....... گونه هاش رنگ گرفته بود..... و سرش رو پایین انداخته بود.........با دستم چونش رو گرفتم و آوردم بالا و تو چشماش نگاه کردم
_تهیونگ !
+بب....ببخشید....
_واسه چی؟
+بدون اینکه بدونم تو راضی هستی یا نه لباتو بوسیدم!
_من از خدام بود که ببوسیم!
+همممم؟
_😊
+عاااا....خب......چیزه......ساعت چنده؟
_۲۲/۰۷
+هعییی دیر وقته من دیگه برم بخوابم.....تو هم زود بخوابم تا فرد دیرمون نشه.
و بلند شد که بره که دستشو گرفتم
_کجا؟
+برم بخوابم
_همینجا بخواب
+تو اتاقم برم بهتره ...... اینجوری تو هم اذیت نمیشی....
_اگه قرار بود اذیت بشم اصلا پیشنهادش رو نمیدادم.....حالا هم بیا بخوابیم من خیلی خسته ام
و کشیدمش تو تخت و کنارش خوابیدم
[فلش بک فردا صبح ]
با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم ته کنارم خواب بود
انقدر ناز خوابیده بود که دلم نمیومد بیدارش کنم و خواستم از تو تخت بلند بشم
+امممم.....صبح بخیر
_بیدار شدی ؟ صبح تو هم بخیر ...... خیلی کیوت خوابیده بودی دلم نیومد بیدارت کنم حالا که خودت بیدار شدی بلند شو آماده بشیم بریم دانشگاه
+باشه
و رفتم دوش گرفتم و اومدم لباسامو پوشیدم که
تق....تق....
_بیا تو
+میگم جونگ کوکی دکمه ی اینو برام ببند نمیتونم با ی دست ببندم خیلی سفته
_باشه.بیا اینجا........خیلی خب تموم شد
+حموم کردی؟
_هممممم
+موهاتو خشک کن سرما نخوری
_حال ندارم هوا بخوره خشک میشه
+امان از این گشادی که آدمو به چه روزی میندازه!.....[حققققققق]....بشین برات خشک کنم.
_بیخیال بابا
+گفتم بشین
_باشه
نشستم و ته با سشوار افتاد به جون موهام
[۱۰مین بعد]
_بریم ؟
+بریم
حمایت کنید.شرایط پارت بعد
۲۰لایک و ۲۰کامنت
فالو فراموش نشه 😊🫀
ویو ته
داشتم تو آشپزخونه ورجه وورجه میکردم که یهو لیز خوردم و کوک منو گرفت
********
_حالت خوبه؟
+آااا آره ممنون
_بهت گفتم انقدر ورجه وورجه نکن اگه نمیتونستم بگیرمت چی ؟
+عاااا متاسفم
_چیزه ناراحت نشو بدو بدو برو اونا رو تیکه کن من خودم درست میکنم🙂
+باشه
[۱ساعت بعد]
_بفرمایید
+مرسی😁
_نوش جونت
+میگم جونگ کوکی
_بله؟.
+هر دفعه میخوام ازت بپرسم یا یادم میره یا یچیزی میشه نصفه میمونه!خب میگفتی از بچگیم حواست بهم هست قضیه چیه؟
_عااااا خب بخوریم بعدا بهت میگم
+یادمون میره همین الان بگو
_نگران نباش یادمون نمیره
+باشه
[بعد از خوردن غذا تو اتاق کوک]
+خب میشنوم
_اولین بار وقتی که بچه بودی تو مدرسه ی ***** دیدمت تو اول بودی و من سوم ولی تازه و اولین سالی بود که اونجا اومدم چون تازه اثاث کشی کرده بودیم
زیاد با اونجا آشنایی نداشتم و از همون بچگیمم زیاد با بقیه جور نمیشدم و نسبت به همه بی تفاوت بودم ولی تو اون مدرسه ی پسر خیلی توجه م رو جلب کرد اون نمره هاش همیشه عالی بوده و مورد تایید کل معلما بود ولی بقیه بچه از رو هرچی که حالا بود بهش زور میگفتن ولی اون فقط سکوت میکرد و سرش رو مینداخت پایین و میرفت حتی ی بارم زخمیش کردن ولی اون بی تفاوت بلند شد و ب راهش ادامه داد اون پسر اولین آدمی بود که انقدر بهش اهمیت میدادم بعد از اون به کاراش و اخلاق و رفتارش علاقه مند شدم و دنبالش میکردم حتی ی بار تو دبیرستانی که بود جونش رو نجات دادم و ازش ی نشونه دیدم و بعد از اون برای ادامه تحصیل رفتم آمریکا و دیگه خبری ازش نداشتم.بعد .............
+نگو که اینا همش برای من بوده نگو که اون پسره من بودم !؟!!
_درسته تو رو اون روز تو کافه دیدمت و اگه اون ماه گرفتگی رو روی ترقوه ی راستت نداشتی نمیشناختمت![حیح ماه گرفتگی خودمو نسبت دادم به ته😂😂]
+جدی ؟
_هممممم ولی فکر نمیکردم اون پیگیر بودن تهش به عشق ختم بشه!
+چی ؟ منظورت چیه؟
_اون توجه ساده ی بچگیم باعث شد الان نسبت بهت احساس داشته باشم تهیونگ !
+جونگ کوک!؟!!!
_درک میکنی چی میگم!
نمیدونستم .....نمیدونستم چی توی دلمه.....نمیدونستم الان بزارم برم یا چی.......نمیدونستم چه جوابی بدم؟.....نمیدونم این فکری که ب سرم زده درسته یا نه.......هممم
ویو کوک
با چشما و نگاه های منتظرم تو چشماش نگاه میکردم و میخواستم لب بزنه و چیزی بگه .....هر چیزی جز سکوت.....این سکوت سنگینش قلبمو پاره میکنه!....
_تهی.........
یهو اومد سمتم و لباشو گذاشت روی لبام و آروم مک میزد ........خیلی خوب میبوسید............
[۲ مین بعد]
لباشو برداشت ....... گونه هاش رنگ گرفته بود..... و سرش رو پایین انداخته بود.........با دستم چونش رو گرفتم و آوردم بالا و تو چشماش نگاه کردم
_تهیونگ !
+بب....ببخشید....
_واسه چی؟
+بدون اینکه بدونم تو راضی هستی یا نه لباتو بوسیدم!
_من از خدام بود که ببوسیم!
+همممم؟
_😊
+عاااا....خب......چیزه......ساعت چنده؟
_۲۲/۰۷
+هعییی دیر وقته من دیگه برم بخوابم.....تو هم زود بخوابم تا فرد دیرمون نشه.
و بلند شد که بره که دستشو گرفتم
_کجا؟
+برم بخوابم
_همینجا بخواب
+تو اتاقم برم بهتره ...... اینجوری تو هم اذیت نمیشی....
_اگه قرار بود اذیت بشم اصلا پیشنهادش رو نمیدادم.....حالا هم بیا بخوابیم من خیلی خسته ام
و کشیدمش تو تخت و کنارش خوابیدم
[فلش بک فردا صبح ]
با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم ته کنارم خواب بود
انقدر ناز خوابیده بود که دلم نمیومد بیدارش کنم و خواستم از تو تخت بلند بشم
+امممم.....صبح بخیر
_بیدار شدی ؟ صبح تو هم بخیر ...... خیلی کیوت خوابیده بودی دلم نیومد بیدارت کنم حالا که خودت بیدار شدی بلند شو آماده بشیم بریم دانشگاه
+باشه
و رفتم دوش گرفتم و اومدم لباسامو پوشیدم که
تق....تق....
_بیا تو
+میگم جونگ کوکی دکمه ی اینو برام ببند نمیتونم با ی دست ببندم خیلی سفته
_باشه.بیا اینجا........خیلی خب تموم شد
+حموم کردی؟
_هممممم
+موهاتو خشک کن سرما نخوری
_حال ندارم هوا بخوره خشک میشه
+امان از این گشادی که آدمو به چه روزی میندازه!.....[حققققققق]....بشین برات خشک کنم.
_بیخیال بابا
+گفتم بشین
_باشه
نشستم و ته با سشوار افتاد به جون موهام
[۱۰مین بعد]
_بریم ؟
+بریم
حمایت کنید.شرایط پارت بعد
۲۰لایک و ۲۰کامنت
فالو فراموش نشه 😊🫀
۱۸.۷k
۲۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.