پارت26
پارت26
رزی:جبمین صندلی رو اوورد عقب و نشستم روش و اونم رفت نشست و یکی غذاموم رو اورد و شروع کردیم
وسط غذا
جیمین: خب غذا خوشمزس؟
رزی: اره خیلی خوشمزس
جیمین: نوش جونت عشقم
رزی: مرسی عشقم
..........................بعد چند دقیقه دوتامون غذامون و خوردیم مشغول حرف زدن شده بودیم
جیمین:بلند شدم و رفتم و گفتم افتخار میدید؟
رزی: بله
بلند شدیم و رقصیدیم
جیمین:راستی خیلی خوشگل شدی
رزی:واقعا؟ممنونم عشقم
تو هم خیلی خوشتیپ شدی
جیمین:مرسی عشقم ولی به پای تو نمیرسم
رزی: خیلی هب دیگه انقدر ازم تعریف نکن پرو میشم
جیمین:خب خوبه که
من انقدر عاشقتم که حتی اکه پرو هم بشی بازم دوستت دارم
رزی: منم خیلی عاشقتم عشقم
یهو موزیک قطع شد و جیمین زانو زد و گفت خانم پارک رزی با من ازدواج میکنید ؟
رزی:چیی ؟وایی من خیلی شکه شدم ؟
جیمین:فقط بگو اره تا کل زندگیمو به پات بریزم
رزی: همینجور تو شک بودم که چیشد ولی نمیدونم چرا یهو گفتم اره ولی لز تصمیمم خیلی خوشحال بودم
جیمین انگشتر و تو دستم کردو بلند شد بغلم کرد و منو رو هوا چرخوند انقدر خوشحال بودم نمیدونستم باید چیکار کنم
جیمین:خیلی ممنونم عشقم نمیدونی با این جوابت چیرو بهم دادی احساس میکنم دوباره متولد شدم
یهو چشامون مستقیم تو چشم هم بود که یهو سر هردومون اروم اومد جلو و همدیگرو بوسیدیم
رزی:یهو اومد جلو و منم رفتم جلو و همدیگرو بوسیدیم یه حس ارامش بخشی داشت دوست نداشتم لباشو ول کنم خیلی لذت بخش بود
رزی:جبمین صندلی رو اوورد عقب و نشستم روش و اونم رفت نشست و یکی غذاموم رو اورد و شروع کردیم
وسط غذا
جیمین: خب غذا خوشمزس؟
رزی: اره خیلی خوشمزس
جیمین: نوش جونت عشقم
رزی: مرسی عشقم
..........................بعد چند دقیقه دوتامون غذامون و خوردیم مشغول حرف زدن شده بودیم
جیمین:بلند شدم و رفتم و گفتم افتخار میدید؟
رزی: بله
بلند شدیم و رقصیدیم
جیمین:راستی خیلی خوشگل شدی
رزی:واقعا؟ممنونم عشقم
تو هم خیلی خوشتیپ شدی
جیمین:مرسی عشقم ولی به پای تو نمیرسم
رزی: خیلی هب دیگه انقدر ازم تعریف نکن پرو میشم
جیمین:خب خوبه که
من انقدر عاشقتم که حتی اکه پرو هم بشی بازم دوستت دارم
رزی: منم خیلی عاشقتم عشقم
یهو موزیک قطع شد و جیمین زانو زد و گفت خانم پارک رزی با من ازدواج میکنید ؟
رزی:چیی ؟وایی من خیلی شکه شدم ؟
جیمین:فقط بگو اره تا کل زندگیمو به پات بریزم
رزی: همینجور تو شک بودم که چیشد ولی نمیدونم چرا یهو گفتم اره ولی لز تصمیمم خیلی خوشحال بودم
جیمین انگشتر و تو دستم کردو بلند شد بغلم کرد و منو رو هوا چرخوند انقدر خوشحال بودم نمیدونستم باید چیکار کنم
جیمین:خیلی ممنونم عشقم نمیدونی با این جوابت چیرو بهم دادی احساس میکنم دوباره متولد شدم
یهو چشامون مستقیم تو چشم هم بود که یهو سر هردومون اروم اومد جلو و همدیگرو بوسیدیم
رزی:یهو اومد جلو و منم رفتم جلو و همدیگرو بوسیدیم یه حس ارامش بخشی داشت دوست نداشتم لباشو ول کنم خیلی لذت بخش بود
۱۲.۶k
۱۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.