پارت ۶
منن هیچ وقت کمتر از ۹۹ نشده امتحانام .
من: ا اااااا تو راست میگی اون دفع که گفتی بهم لطفا به کسی نکو من امتحانمو شدم ۵۰ چی ؟؟؟؟؟
ته : من گفتم به کسی نگو 😡
من : خوب اینجا که کسی نیست ؟😌
ته : دهنتو ببند 🤬
من : دوست ندارمممم😁
ته اومد یک چیزی بگه که باباش چلوشو گرفت
منم خندیدم و رفتم به سمت اتاقم تا یک چیزی بردارم .
رفتم تو اتاقم اون وسیله برداشتم و اومدم بیرون .
همینی که اومدم بیرون دیدم پدر تهیونگ آقای کیم بلند شدن و دارم میرن من رفتم جلو گفتم آقای کیم کجا میرید ؟
آقای کیم : همسرم حالش اصلا خوب نیست من میرم پیشش ولی تهیونگ اینجا میش شما میمونه .
من وقتی شنیدم که تهیونگ اینجا میمونه از یک طرف خوشحال شدم و از یک طرف ناراحت چون تهیونگ همش ازیتم میکنه 😑
و از یک طرفم خوشحال شدم که میتونم تهیونگ رو اذیت کنم 🤣
ته:Father, I can not come with you? پدر من نمیتوانم همراهت بیایم ؟
من : تو ذهنم اینا چی دارن میگن ؟
پ:No my son stay here. Do you remember what I told you at
home? Ha?
من: ا اااااا تو راست میگی اون دفع که گفتی بهم لطفا به کسی نکو من امتحانمو شدم ۵۰ چی ؟؟؟؟؟
ته : من گفتم به کسی نگو 😡
من : خوب اینجا که کسی نیست ؟😌
ته : دهنتو ببند 🤬
من : دوست ندارمممم😁
ته اومد یک چیزی بگه که باباش چلوشو گرفت
منم خندیدم و رفتم به سمت اتاقم تا یک چیزی بردارم .
رفتم تو اتاقم اون وسیله برداشتم و اومدم بیرون .
همینی که اومدم بیرون دیدم پدر تهیونگ آقای کیم بلند شدن و دارم میرن من رفتم جلو گفتم آقای کیم کجا میرید ؟
آقای کیم : همسرم حالش اصلا خوب نیست من میرم پیشش ولی تهیونگ اینجا میش شما میمونه .
من وقتی شنیدم که تهیونگ اینجا میمونه از یک طرف خوشحال شدم و از یک طرف ناراحت چون تهیونگ همش ازیتم میکنه 😑
و از یک طرفم خوشحال شدم که میتونم تهیونگ رو اذیت کنم 🤣
ته:Father, I can not come with you? پدر من نمیتوانم همراهت بیایم ؟
من : تو ذهنم اینا چی دارن میگن ؟
پ:No my son stay here. Do you remember what I told you at
home? Ha?
۱۴.۷k
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.