"Just dady mafia "
"Just dady mafia "
Part: ¹⁵
ویو نابورا:
داشتم تو راه بر میگشتم خونه همش ذهنم در گیر بود چند باری نزدیک بود تصادف کنم تو راه همش گریه میکردم ولی یوندو خواب بود رسیدیم خونه یوندو رو بردم اتاق خودم گذاشتم بخوابه خودمم رفتم رو کاناپه دراز کشیدم هر چی این دس اون دس نیشدم خوابم نمیبرد نزدیک ³ نصفه شب بودم چشام سنگین شد خوابم برد.
ویو یوندو صبح:
از خواب بیدار شدم دیدم تو اتاق نابورا هستم لباسامم عوض شده. حتما نابورا عوض کرده بلند شدم رفتم پایین دیدم نابورا رو کاناپه خوابیده امروز پنجشنبه بود نابورا کلاس بسکت داره رفتم بیدارش کنم.
یوندو: بورا
نابورا:.....
یوندو: بورا... بورااااا
نابورا: هووومم
یوندو: بلند شو
نابورا: نه نزدیک نیا بهم دس نزن *مث برق از جاش بند شد*
یوندو: یااااا چته دختر منم
نابورا: اه ببخشید حواسم نبود
یوندو: امروز کلاس بسکت داری
نابورا: ای وای اصلا یادم نبود
یوندو: من صبحانه اماده میکنم تو برو حموم
نابورا:....
Part: ¹⁵
ویو نابورا:
داشتم تو راه بر میگشتم خونه همش ذهنم در گیر بود چند باری نزدیک بود تصادف کنم تو راه همش گریه میکردم ولی یوندو خواب بود رسیدیم خونه یوندو رو بردم اتاق خودم گذاشتم بخوابه خودمم رفتم رو کاناپه دراز کشیدم هر چی این دس اون دس نیشدم خوابم نمیبرد نزدیک ³ نصفه شب بودم چشام سنگین شد خوابم برد.
ویو یوندو صبح:
از خواب بیدار شدم دیدم تو اتاق نابورا هستم لباسامم عوض شده. حتما نابورا عوض کرده بلند شدم رفتم پایین دیدم نابورا رو کاناپه خوابیده امروز پنجشنبه بود نابورا کلاس بسکت داره رفتم بیدارش کنم.
یوندو: بورا
نابورا:.....
یوندو: بورا... بورااااا
نابورا: هووومم
یوندو: بلند شو
نابورا: نه نزدیک نیا بهم دس نزن *مث برق از جاش بند شد*
یوندو: یااااا چته دختر منم
نابورا: اه ببخشید حواسم نبود
یوندو: امروز کلاس بسکت داری
نابورا: ای وای اصلا یادم نبود
یوندو: من صبحانه اماده میکنم تو برو حموم
نابورا:....
۴۹۰
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.