تهیونگ و دختر رزمی پوش 14
که میتونم برم و منم به حرفش گوش دادم و رفتم . رفتم پیش تهیونگ تا ببینم حالش بهتره یا نه رفتم داخل اتاق چند دقیقه نشستم که یهو صدای اه و ناله تهیونگ اومد به طبیب گفتم بیاد سراغ تهیونگ . طبیب : بانو لطفا بیرون منتظر بمونید . چند دقیقه بعد .سو : طبیب از اتاق بیرون اومد . سو : حالش بهتره؟ . طبیب : بانو من تمام تلاشم رو کردم😔 . سو : سریع دویدم داخل اتاق نبض تهیونگ رو گرفتم هیچ نبضی نداشت و شروع کردم به گریه کردم میون گریه کردم میگفتم : ازت میخوام بیدار شی 😭😔من کسیو ندارم خواهش میکنم بیدار شو 😭 منو داخل این دنیا تنها نزار😭تهیونگ من با تو قویم ولی بدون تو هیچم لطفا بیدار شو😭 . دیگه نا امید شده بودم بلند شدم که برم
10 تا لایک 5 تا کرامت
خدافظ 👋😁
10 تا لایک 5 تا کرامت
خدافظ 👋😁
۴۵.۵k
۲۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.